Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
numinous
U
اسرارامیز روحی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cloak and dagger
U
اسرارامیز
cloak-and-dagger
U
اسرارامیز
secrets
U
اسرارامیز پوشیده
orphic
U
مرموز اسرارامیز
secret
U
اسرارامیز پوشیده
psychiatry
U
طب روحی
spectral
U
روحی
intrinsic
U
روحی
inanition
U
بی روحی
mental
U
روحی
psychic
U
روحی
spiritual
U
روحی
psychical
U
روحی
analeptic
U
محرک روحی
emotional and physical
U
روحی وبدنی
anagoge
U
تعالی روحی
anagogy
U
تعالی روحی
panpsychism
U
روحی نگری
psychasthenia
U
ضعف روحی
psychic force
U
نیروی روحی
psychic force
U
قوه روحی
supersensible
U
روحی روانی
to lay a ghost
U
روحی راناپدیدکردن
to raise a ghost
U
روحی راحاضرکردن
verve
U
سبک روحی
obsessions
U
عقده روحی
inner
U
روحی باطنی
gaiety
U
سبک روحی
spiritually
U
معنوی روحی
obsession
U
عقده روحی
psychotherapy
U
تداوی روحی
psycho analysis
U
تجزیه و تجلیل روحی
congenial
U
دارای تجانس روحی
to sustain a trauma
U
ضربه روحی خوردن
psychic
U
واسطه پدیده روحی
anagogic
U
وابسته بتعالی روحی
anagogical
U
وابسته بتعالی روحی
congenial
<adj.>
U
دارای تجانس روحی
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
invigorate
U
تقویت روحی کردن
to be shattered
[British E]
U
از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom
U
از نظر روحی خرد شدن
obsesses
U
ایجاد عقده روحی کردن
to be devastated
U
از نظر روحی خرد شدن
trauma
U
ضربه روحی روان اسیب
traumas
U
ضربه روحی روان اسیب
to be dashed to the ground
U
از نظر روحی خرد شدن
to empower somebody
U
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
obsessed
U
ایجاد عقده روحی کردن
psychotherapy ortherapeutics
U
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
obsess
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsessing
U
ایجاد عقده روحی کردن
to walk
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to haunt
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
haunt
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
syupersubstantial
U
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
orthopsychiatry
U
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
zombie
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
structuralism
U
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombi
U
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
satyagraha
U
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
flying status
U
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com