English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
corrosion fatigue U استهلاک در اثر زنگ زدگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
blight U باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting U باد زدگی یا زنگ زدگی
blights U باد زدگی یا زنگ زدگی
dampers U استهلاک
damp U استهلاک
dampest U استهلاک
amortization U استهلاک
amortisement U استهلاک
replacement investment U استهلاک
wear and tear U استهلاک
sublation U استهلاک
mergers U استهلاک
merger U استهلاک
damping U استهلاک
depreciation U استهلاک
depreciable U استهلاک پذیر
redemption U بازپرداخت استهلاک
damping power U امکان استهلاک
depreciation allowances U ذخیره استهلاک
depreciation rate U نرخ استهلاک
accelerated depreciation U استهلاک سریع
allowance for depreciation U ذخیره استهلاک
damping U استهلاک ارتعاش
electrodynamic damping U استهلاک الکترودینامیکی
amortization U استهلاک وام
capital depreciation U استهلاک سرمایه
attenuation coefficient U ضریب استهلاک
amortization fund U وجه استهلاک
accelerated depreciation U استهلاک سریع
depreciation U استهلاک ناچیزشماری
sinking U استهلاک نشست
straight line method of depreciation U استهلاک به روش خط مستقیم
sinking fund U دخیره استهلاک دین
depreciation U کاهش بها استهلاک
date of acquisition از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
appraisal method of depreciation U روش تعیین هزینه استهلاک
demonomania U جن زدگی
glaciation U یخ زدگی
cacodemonomania U جن زدگی
frostiness U یخ زدگی
possession U جن زدگی
rime U یخ زدگی
freezes U یخ زدگی
jetlag U جت زدگی
freeze U یخ زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.> U احساس یخ زدگی
hallucinosis U توهم زدگی
thunderstroke U صاعقه زدگی
efflorescence U شوره زدگی
fustiness U کفک زدگی
rust oxide iron U زنگ زدگی
evanescence U غیب زدگی
paraphrenia U هذیان زدگی
precipitateness U شتاب زدگی
previousness U شتاب زدگی
worriment U ناراحتی غم زدگی
transfixion U حیرت زدگی
tonic immobility U خشک زدگی
sun burn U افتاب زدگی
rustiness U زنگ زدگی
mouldiness U کپک زدگی
moldy U کپک زدگی
chilled to the bones <idiom> U احساس یخ زدگی
heliosis U افتاب زدگی
hospitalism U بیمارستان زدگی
hurriedness U شتاب زدگی
hypersomnia U خواب زدگی
hyperthymia U هیجان زدگی
scientism U علم زدگی
dewiness U شبنم زدگی
cataplexy U خشک زدگی
stains U زنگ زدگی
acariasis U کنه زدگی
acariasis U کرم زدگی
dismays U وحشت زدگی
sunstroke U افتاب زدگی
dismaying U وحشت زدگی
corrosion U زنگ زدگی
dismayed U وحشت زدگی
staining U زنگ زدگی
seasickness U دریا زدگی
sunburn U افتاب زدگی
afflictedness U محنت زدگی
ageing U زنگ زدگی
corrsion U زنگ زدگی
dismay U وحشت زدگی
stain U زنگ زدگی
fouling U زنگ زدگی
ageing U زنگ زدگی
stained U زنگ زدگی
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
pecking U نوک زدگی سوراخ
corrosion U رفتگی زنگ زدگی
outcrops U بیرون زدگی روامدگی
age hardenable U ثبات در برابرزنگ زدگی
outcrop U بیرون زدگی روامدگی
pecks U نوک زدگی سوراخ
startles U پرش وحشت زدگی
melancholy U سودا زدگی غمگین
forwardness U اشتیاق شتاب زدگی
Rust <adj.> <noun> U رنگ زنگ زدگی
peck U نوک زدگی سوراخ
alcoholic hallucinosis U توهم زدگی الکلی
hurry scurry U دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry U دستپاچگی شتاب زدگی
pecked U نوک زدگی سوراخ
mustiness U پوسیدگی یا کپک زدگی
precipitately U از روی شتاب زدگی
acute hallucinosis U توهم زدگی حاد
startled U پرش وحشت زدگی
startle U پرش وحشت زدگی
resistance to corrosion U مقاوم در برابر زنگ زدگی
hastiness U دست پاچگی شتاب زدگی
foxiness U بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
rust protection U حفافت در برابر زنگ زدگی
frostbite U یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant U مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
manic-depressives U دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreen U کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic depressive U دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive U دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreens U کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
chilled to the bones <idiom> U نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
capital consumption allowance U کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
date of acquisition U تاریخی که به عنوان شروع دوره استیلای خریدار بر مال دردفتر ثبت و اگر مال استهلاک پذیر باشد
amortization U استهلاک کردن مستهلک کردن
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool U رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sensitive to corrosion U حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation U قحطی قحطی زدگی
chip U پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips U پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com