Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
persevere
U
استقامت بخرج دادن
persevered
U
استقامت بخرج دادن
perseveres
U
استقامت بخرج دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pretend holiness
U
تقدس بخرج دادن
emote
U
هیجان بخرج دادن
To be on the safe side.
U
خیلی احتیاط بخرج دادن
pass off
U
بخرج دادن قلمداد کردن
To go flat out . To make astupendous effort.
U
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
To be patient. To bear up.
U
حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
at the expense of
U
بخرج
on
U
بخرج
Dutch
U
:هرکس بخرج خود
Please be unbiased(fair,objective).
U
تعصب بخرج ندهید
We had our lunch at companys expense .
U
بخرج شرکت نهار خوردیم
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.
U
دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
perseverant
U
با استقامت
stand-up
U
با استقامت
endurance
U
استقامت
stand up
U
با استقامت
strenght
U
استقامت
perseverance
U
استقامت
resist
U
استقامت کردن
reluct
U
استقامت کردن
backbone
U
استقامت استواری
assiduity
U
استقامت مداومت
distance man
U
دونده استقامت
distance runner
U
دونده استقامت
staminal
U
با اسطقس با استقامت
perseveringly
U
با استقامت مصرانه
power endurance
U
توان استقامت
endurance race
U
مسابقه استقامت
shear strength
U
استقامت برشی
enduro
U
مسابقه استقامت
resisting
U
استقامت کردن
fartlek
U
تمرین دو استقامت
stamina
U
طاقت استقامت
muscular endurance
U
استقامت عضلانی
dogged persererance
U
استقامت سخت
resists
U
استقامت کردن
resisted
U
استقامت کردن
holdouts
U
استقامت کردن
holdout
U
استقامت کردن
backbones
U
استقامت استواری
enduro
U
مسابقه اتومبیلرانی استقامت
endurance race
U
مسابقه اتومبیلرانی استقامت
marathon
U
یک نوع مسابقه ورزشی استقامت
withstood
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
thermoduric
U
قادر به استقامت در برابرحرارت زیاد
interval trailing
U
تمرین استقامت و اماده سازی
marathons
U
یک نوع مسابقه ورزشی استقامت
withstand
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstanding
U
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
middle distance race
U
دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
deutsch rivet
U
نوعی پرچ کور با استقامت زیاد
Let's see how much you can take.
<idiom>
U
ببینیم تا چه حد توانایی
[استقامت]
داری .
[اصطلاح روزمره]
tolerance dose
U
دوز دریافتی قابل استقامت ازتشعشعات اتمی
distance medley
U
دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
madison
U
مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
kill off
U
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
y alloys
U
الیاژهایی از الومینیم که میتواند استقامت خود را تادمای 052 تا 033 درجه سانتیگراد حفظ کند
whisker
U
کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower
U
اختیار دادن وکالت دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
to follow up
U
ادامه دادن قوت دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
insulted
U
فحش دادن دشنام دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
slashes
U
چاک دادن شکاف دادن
slashed
U
چاک دادن شکاف دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
slash
U
چاک دادن شکاف دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
irritate
U
خراش دادن سوزش دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
irritated
U
خراش دادن سوزش دادن
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
relate
U
گزارش دادن شرح دادن
relates
U
گزارش دادن شرح دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
organises
U
سازمان دادن ارایش دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com