English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reline U استر نو انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
priming U استر لایه استر
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
linings U استر
primers U استر
first color U استر
lining U استر
priming coat U استر
primer U استر
doublure U استر
wigan U استر
doubling U استر
surface paint U استر
ester U استر
lining U استر دوزی
bitumen lining U استر قیری
primed U استر کردن
ceil U استر کردن
interlining U استر لفافی
kiln lining U استر کوره
binder course U لایه استر
prime U استر کردن
primes U استر کردن
chromate primer U استر کرومات
priming paint U رنگ استر
unlined U بدون استر
linings U استر دوزی
priming U استر زدن
claisen ester condensation U تراکم کلایزنی استر
basic lining U پوشش یا استر قلیایی
bushing U استر برنجی یا فلزی
polyester U الیاف یاپارچه پولی استر
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
coat U روکش کردن استر کردن
coats U روکش کردن استر کردن
coatings U روکش کردن استر کردن
coated U روکش کردن استر کردن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to leave out U انداختن
throws U انداختن
relegates U انداختن
throwing U انداختن
throw U انداختن
to put back U پس انداختن
bottom U ته انداختن
to play a searchlight U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
souse U انداختن
spilled or spilt U انداختن
relegating U انداختن
to skips over U انداختن
sling U انداختن
run home U جا انداختن
slinging U انداختن
thrusts U انداختن
thrusting U انداختن
slings U انداختن
thrust U انداختن
retroject U پس انداختن
blobs U لک انداختن
fling U انداختن
to let drop U انداختن
let fall U انداختن
felled U انداختن
hurl U انداختن
hitched U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
hurled U انداختن
fell U انداختن
spills U انداختن
hurls U انداختن
spilling U انداختن
spill U انداختن
jaculate U انداختن
felling U انداختن
leave out U انداختن
flinging U انداختن
flings U انداختن
hitch U انداختن
lay away U انداختن
lash vt U انداختن
rut U خط انداختن
ruts U خط انداختن
to let fall U انداختن
floriate U گل انداختن در
to draw lots U انداختن
fells U انداختن
spilled U انداختن
delete U انداختن
to hew down U انداختن
brush finish U خط انداختن
line U خط انداختن در
lines U خط انداختن در
overthrown U بر انداختن
omitting U انداختن
overthrowing U بر انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
launching U به اب انداختن
overthrows U بر انداختن
deleted U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
stagger U از پا انداختن
string U زه انداختن به
prostrate U از پا انداختن
launch U به اب انداختن
benite U به شب انداختن
deleting U انداختن
deletes U انداختن
launched U به اب انداختن
launches U به اب انداختن
hewn U انداختن
hewed U انداختن
hew U انداختن
overthrew U بر انداختن
relegate U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
bottoms U ته انداختن
pilling U تل انداختن
deracination U بر انداختن
omit U انداختن
relegated U انداختن
emplace U جا انداختن
omits U انداختن
omitted U انداختن
overthrow U بر انداختن
emasculates U از مردی انداختن
knock up U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
knock-ups U از کار انداختن
disfigure U از شکل انداختن
entrap U بدام انداختن
expels U بیرون انداختن
disables U از کار انداختن
expel U بیرون انداختن
disable U از کار انداختن
to bring any one to his knees U کسیرابلابه انداختن
expelled U بیرون انداختن
entrapped U تله انداختن
inaugurate U براه انداختن
entrapped U بدام انداختن
expelling U بیرون انداختن
entrap U تله انداختن
deactivating U از اثر انداختن
emasculate U از مردی انداختن
inaugurated U براه انداختن
inaugurates U براه انداختن
inaugurating U براه انداختن
slow down U به عقب انداختن
simonize U برق انداختن
to move laughterin U بخنده انداختن
initiated U راه انداختن
emasculating U از مردی انداختن
to cut the painter U جدایی انداختن
postponing U به تاخیر انداختن
initiates U راه انداختن
deactivated U از اثر انداختن
initiating U راه انداختن
emasculated U از مردی انداختن
deactivates U از اثر انداختن
deactivate U از اثر انداختن
postponing U به تعویق انداختن
pickle U ترشی انداختن
pickles U ترشی انداختن
trap U بدام انداختن
to chop dowm a tree U درختی را انداختن
trap U درتله انداختن
trap U در تله انداختن
initiate U راه انداختن
throw away U دور انداختن
snard U بدام انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
to apply a leech U زالو انداختن
depress U ازارزش انداختن
depresses U ازارزش انداختن
trigger U راه انداختن
triggered U راه انداختن
immobilized U از رواج انداختن
to bottom a chair U ته انداختن بصندلی
immobilize U از رواج انداختن
to a. the ball U اماده انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
throw out U بیرون انداختن
allure U بطمع انداختن
snares U بدام انداختن
snare U بدام انداختن
deforms U ازشکل انداختن
deforming U ازشکل انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com