English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
knuckle sprue U استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
steel casting U پروفیل فولادی ریخته گری
palatine bones U استخوانهای کامی استخوانهای کام
palatines U استخوانهای کامی استخوانهای کام
metatarsus U استخوانهای کف پا
vertebral U استخوانهای مهره
paries U استخوانهای جداری
vertebra U استخوانهای مهره
long bone U استخوانهای دراز
vertebrates U استخوانهای مهره
vertebrate U استخوانهای مهره
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
metacarpus U استخوانهای کف دست ودست
diaphysial U مربوط ببدنهء استخوانهای دراز
diaphyseal U مربوط ببدنهء استخوانهای دراز
withers U قسمت واقع بین استخوانهای کتف
ossuary U فرف مخصوص نگاهداری استخوانهای مرده
cross bones U شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
mis run casting U ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
ladle crane U جراثقال پاتیل ریخته گری جراثقال چمچه ریخته گری
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
steel dam U سد فولادی
cogged ingot U شمشه فولادی
steel jacket U پوشش فولادی
steel band U نوار فولادی
steel bands U نوار فولادی
steel industries U صنایع فولادی
steel wire rope U طناب فولادی
steel pipe U لوله فولادی
steeliness U خاصیت فولادی
steel facing membrane U پرده فولادی
cogged ingot U شمش فولادی
steel wire U سیم فولادی
steel square U گونیای فولادی
steel sheet piling U سپرکوبی فولادی
steel sheet U ورق فولادی
steel framed structured U سازه فولادی
grating U شبکه فولادی
steel chimmey U دودکش فولادی
armature U میله فولادی
steel construction U ساختمان فولادی
steel cap U کلاه فولادی
flexible steel wire rope U طناب فولادی خم شو
steelblue <adj.> <noun> U آبی فولادی
gratings U شبکه فولادی
steel framed structured U ساختمان فولادی
inertia U ماند
residue U پس ماند
residues U پس ماند
remanence U پس ماند
rolled steel joist U تیرچه فولادی نوردشده
reinforced concrete pipe U لوله بتن فولادی
reinforced concrete construction U ساختمان بتن فولادی
pile planking U دیوار سپر فولادی
steel blue U رنگ ابی فولادی
building steel lathing U بافت ساختمان فولادی
reinforced concrete carcase U اسکلت بتن فولادی
flexible mild steel wire rope U طناب فولادی نرم
extra special flexible wire rope U طناب فولادی ویژه
high carbon steel U فولادی با میزان کربن 5/0%تا 50/1%
gusset U صفحه فولادی اتصال
tubular steel scaffold U داربست لولهای فولادی
gussets U صفحه فولادی اتصال
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
magnetic inertia U پس ماند مغناطیسی
that borders upon madness U اینکاربدیوانگی می ماند
it was left unfinished U ناتمام ماند
moment of inertia U گشتاور ماند
he did not open his lips U خاموش ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> U آب که یک جا ماند مى گندد.
residual magnetism U مغناطیس پس ماند
inertial force U نیروی ماند
storing U می باقی می ماند
store U می باقی می ماند
styli U قلم فولادی حکاکی وگراورسازی
stand U بستهای فولادی کورهای بلند
stylus U قلم فولادی حکاکی وگراورسازی
styluses U قلم فولادی حکاکی وگراورسازی
high quality sheet steel U ورق فولادی با کیفیت خوب
stilus U قلم فولادی حکاکی وگراورسازی
mass U جرم ماند [فیزیک]
invariant mass U جرم ماند [فیزیک]
rest mass U جرم ماند [فیزیک]
intrinsic mass U جرم ماند [فیزیک]
He wisely stayed at home . U عقل کردودرمنزل ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. U داغش به دلم ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry . U سرش بی کلاه ماند
principal axis of inertia U محور اصلی ماند
rotational inertia U گشتاور ماند [فیزیک]
principal moment of inertia U لنگر اصلی ماند
angular mass U گشتاور ماند [فیزیک]
proper mass U جرم ماند [فیزیک]
it was snowed under U زیر برف ماند
concrete steel U سلاح یا میله فولادی بتن ارماتور
capel U سرپوش فلزی انتهای کابلهای فولادی
sheet pile U سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
displacement hull U قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
impulses U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulse U پالسی که زمان کوتاهی می ماند
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
It left a good taste in my mouth . U مزه اش توی دهانم ماند
billets U دال فولادی جهت اتقال نیروبه شبکه یا کف پی
billeting U دال فولادی جهت اتقال نیروبه شبکه یا کف پی
billeted U دال فولادی جهت اتقال نیروبه شبکه یا کف پی
billet U دال فولادی جهت اتقال نیروبه شبکه یا کف پی
rolling U نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
hawser U طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
beryllium U فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
tempered steel U فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
hawsers U طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
The judge remained an honest man all his life . U قاضی تمام عمرش درستکار ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
dead wood U میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
duration U مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
jig U اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
jigs U اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
A full purse never lacks friends.. <proverb> U یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon U بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
to gloze over one's words U سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
reed valve U شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
bed plate U پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
carburizing U گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
hypothecate U در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
fairness U شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter. U کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
cyaniding U سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
internal wrenching bolt U پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
rollpin U پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
baseplate U پایه فولادی پیش ساخته چدنی که به عنوان فونداسیون برای یک موتور به کار می رود
switching U خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
disorganized U در هم ریخته
caster U ریخته گر
brass founder U ریخته گر
hot topping U ریخته گی
moulder U ریخته گر
besprent U ریخته
metal founder U ریخته گر
foundry man U ریخته گر
founder U ریخته گر
founders U ریخته گر
foundering U ریخته گر
casting U ریخته گی
foundered U ریخته گر
cast copper U مس ریخته گی
inputted U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input U دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
chuted concrete U بتن ریخته گی
skins U پوسته ریخته گی
skinning U پوسته ریخته گی
skinned U پوسته ریخته گی
skin U پوسته ریخته گی
sheet asphalt U اسفالت ریخته
precast U پیش ریخته
wild and woolly U درهم ریخته
group casting U ریخته گری
cast crystal U بلور ریخته
iron foundry U ریخته گی اهن
cast glass U شیشه ریخته گی
molten U ریخته ریختگی
cast metal U فلز ریخته گی
cast steel U فولاد ریخته گی
cast concrete U بتن ریخته گی
investment castings U ریخته گی بسته
investment foundry U ریخته گی بسته
castellated nut U مهره ریخته گی
potted U در کوزه ریخته
foundry U ریخته گری
casting U ریخته گری
foundries U ریخته گری
founding U ریخته گری
found U ریخته گری
casting U قطعه ریخته گی
moulding U ریخته گری
founds U ریخته گری
steady state U مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
eruptive rock U سنگ بیرون ریخته
foundry practice U تکنیک ریخته گری
foundry pit U جهنم ریخته گری
foundry cupola U کوپول ریخته گری
pig U قالب ریخته گری
foundry pit U چاله ریخته گری
pig U اهن تازه ریخته
art casting U ریخته گری صنعتی
press casting U ریخته گری فشاری
group teaming U ریخته گری گروهی
group casting U ریخته گری گروهی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com