English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impact strength U استحکام برخورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
insulation strength U استحکام ایزولاسیون استحکام عایق بندی استحکام عایق کاری
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
solidity U استحکام
rigidity U استحکام
consistent U استحکام
consistence U استحکام
fortification U استحکام
fortifications U استحکام
rigidification U استحکام
ridge bone U استحکام
instable U بی استحکام
formidableness U استحکام
substances U استحکام
backbone U استحکام
strength U استحکام
solidification U استحکام
strengths U استحکام
substance U استحکام
staying power U استحکام
reinforcement U استحکام
consistency U استحکام
strenght U استحکام
resistance U استحکام
backbones U استحکام
strength properties U خصوصیات استحکام
tensile strength U استحکام کششی
hot strength U استحکام گرمایی
impact strength U استحکام ضربهای
initial strength U استحکام اولیه
solidification U انجماد استحکام
stableness U استواری استحکام
compression strength U استحکام فشاری
structrual stability U استحکام ساختمانی
strength ratio U نسبت استحکام
torsional strength U استحکام پیچشی
high temperature strength U استحکام حرارتی
knot strength U استحکام گره
dielectric strength U استحکام دی الکتریک
dielectric strength U استحکام شکست
transverse bending strength U استحکام خمشی
coefficient of consolidation U ضریب استحکام
cube commpression strenght U استحکام ریشهای
crimping groove U شیار استحکام
gritting U استحکام نخاله
gritted U استحکام نخاله
consistence U ثبات استحکام
grit U استحکام نخاله
consistency U ثبات استحکام
filler U میله استحکام
fillers U میله استحکام
disruptive strength U استحکام انقطاع
consolidation U استحکام تحکیم
fatigue strength U استحکام خستگی
formidability U استحکام بزرگی
fortifiable U قابل استحکام
granite U سختی استحکام
buckling strength U استحکام خمشی
stability U استواری استحکام
stability U استحکام مقاومت
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
high strength cast iron U چدن با استحکام عالی
high strength steel U فولاد با استحکام عالی
gusset U بست استحکام خرپاها
intrinsic fatigue strength U استحکام فرسودگی ذاتی
ultimate strength U مقاومت یا استحکام نهایی
artificial aging U افزایش استحکام الومینیوم
izod impact strength U استحکام ضربه ایزوتوپ
tracking resistance U استحکام جریان خزشی
gussets U بست استحکام خرپاها
torsional rigidity U استحکام در مقابل پیچش
torsional fatigue strength U استحکام فرسودگی پیچشی
thermostability U قابلیت استحکام در مقابل حرارت
epaulement U استحکام موقتی جناحی مترس
serigraph U استحکام سنج تار ابریشم
serigraphy U ازمایش استحکام تار ابریشم
ultimate tensile strength U حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
stringer U قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
stringers U قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
breastwork U استحکام یاسنگر موقتی نرده بندی عرشه جلو کشتی
beef up U افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
overcasting U شیرازه بافی [جهت افزایش استحکام لبه های فرش و تزئین تارهای انتهائی]
confliction U برخورد
approaches U برخورد
approached U برخورد
approach U برخورد
collision U برخورد
contact U برخورد
collisions U برخورد
intersect U برخورد
intersected U برخورد
intersects U برخورد
attitude U برخورد
criss-crossing U برخورد
contacts U برخورد
contacting U برخورد
contacted U برخورد
stops U برخورد
stopped U برخورد
stop U برخورد
strikes U برخورد
strike U برخورد
appulse U برخورد
criss-crosses U برخورد
stopping U برخورد
clashes U برخورد
clashed U برخورد
conflict U برخورد
impact U برخورد
strikingly U برخورد
tangency U برخورد
osculation U برخورد
ill favored U بد برخورد
incidence U برخورد
conflicted U برخورد
receptions U برخورد
clash U برخورد
reception U برخورد
conflicts U برخورد
criss-crossed U برخورد
striking U برخورد
impacts U برخورد
criss-cross U برخورد
attitudes U برخورد
collision rate U نرخ برخورد
probability of collision U احتمال برخورد
osculate U برخورد کردن
meeter U برخورد کننده
intersection point U محل برخورد
collision rate U میزان برخورد
collision energy U انرژی برخورد
chattered U برخورد کردن
take the blade U برخورد شمشیرها
touche U اعلام برخورد
elastic collision U برخورد کشسان
collision frequency U فراوانی برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
electron impact U برخورد الکترونها
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
effective collision U برخورد موثر
zone of contact U محل برخورد
elastic collision U برخورد الاستیک
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
jct U محل برخورد
head oncollision U برخورد رویاروی
contiguity U برخورد تماس
impact effect U اثر برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
impact test U ازمون برخورد
impact sound U صدای برخورد
collision rate U سرعت برخورد
impact parameter U پارامتر برخورد
conflict of interest U برخورد منافع
impact hardness U سختی برخورد
conflux U همریزگاه برخورد
impact factor U ضریب برخورد
head on collision U برخورد رودررو
meet U برخورد کردن
affects U احساسات برخورد
impact U برخورد کردن
tolerate U برخورد هموارکردن
tilts U منازعه برخورد
tilt U منازعه برخورد
impact force U نیروی برخورد
tolerated U برخورد هموارکردن
tolerates U برخورد هموارکردن
tolerating U برخورد هموارکردن
knock up U برخورد کردن
affect U احساسات برخورد
knock-up U برخورد کردن
meets U برخورد کردن
coincidences U تطبیق برخورد
coincidence U تطبیق برخورد
knock-ups U برخورد کردن
impacts U برخورد کردن
tilted U منازعه برخورد
chatters U برخورد کردن
chatter U برخورد کردن
greets U درود برخورد
accessible U خوش برخورد
chattering U برخورد کردن
greeted U درود برخورد
greet U درود برخورد
affable U خوش برخورد
crossing points U محل برخورد دو خط
crossing point U محل برخورد دو خط
edge finish U شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
counter fert U دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
snag U بمانعی برخورد کردن
contacts U اتصال الکتریکی برخورد
snagging U بمانعی برخورد کردن
contacting U اتصال الکتریکی برخورد
contacted U اتصال الکتریکی برخورد
contact U اتصال الکتریکی برخورد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com