Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
peeler
U
اسباب پوست کن پلیس
peelers
U
اسباب پوست کن پلیس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct
[American E]
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
policing district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district
U
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
endermic
U
انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma
U
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological
U
مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skinning
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
skins
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
skin
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
slough
U
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
peels
U
پوست انداختن پوست
tegumnentum
U
پوست طبیعی پوست
peel
U
پوست انداختن پوست
policed
U
پلیس
guard dog
U
سگ پلیس
gendarmes
U
پلیس
german shepherd
U
سگ پلیس
gendarme
U
پلیس
polices
U
پلیس
police dog
U
سگ پلیس
K9
[canine]
U
سگ پلیس
constables
U
پلیس
cop
U
پلیس
police
U
پلیس
bobbies
U
پلیس
bobby
U
پلیس
cops
U
پلیس
constable
U
پلیس
patrolman
U
پلیس گشتی
police forces
U
دادگاه پلیس
runner
U
افسر پلیس
road guard
U
پلیس راه
shore patrol
U
پلیس ساحلی
police officer
U
افسر پلیس
policeman
U
مامور پلیس
runners
U
افسر پلیس
paddywagon
U
اتومبیل پلیس
plainclothesman
U
پلیس مخفی
police stations
U
ایستگاه پلیس
patrol wagon
U
اتومبیل پلیس
police stations
U
مرکز پلیس
police calls
U
استمداد پلیس
police force
U
دادگاه پلیس
police office
U
پاسگاه پلیس
police forces
U
نیروی پلیس
border guard
U
پلیس مرزبانی
police power
U
نیروی پلیس
police power
U
دادگاه پلیس
police reporter
U
مخبر پلیس
patrolmen
U
پلیس گشتی
police station
U
ایستگاه پلیس
local building inspector
U
پلیس ساختمان
police officer
U
مامور پلیس
flatfoot
U
پلیس گشتی
police officers
U
مامور پلیس
police force
U
نیروی پلیس
police station
U
مرکز پلیس
border police
U
پلیس مرزبانی
vice squads
U
جوخه پلیس
vice squad
U
جوخه پلیس
policemen
U
مامور پلیس
frontier police
U
پلیس مرزبانی
Interpol
U
پلیس بینالمللی
police officers
U
افسر پلیس
battle lights
U
چراغ پلیس
The police held the crowd back.
U
پلیس جمعیت را عقب زد
The police stopped me.
U
پلیس جلویم را گرفت
filth
[British E]
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
posse comitatus
U
دسته افراد پلیس
rozzer
[British E]
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
cop
U
پلیس
[اصطلاح روزمره]
raids
U
ورود ناگهانی پلیس
constableship
U
وفیفه یا رتبه پلیس
raided
U
ورود ناگهانی پلیس
raiding
U
ورود ناگهانی پلیس
turn over to the police
U
تحویل پلیس دادن
shore patrol
U
پلیس نیروی دریایی
round-up
U
حمله ناگهانی پلیس
police raid
U
حمله ناگهانی پلیس
under police surveillance
U
تحت نظر پلیس
round-up
U
ورود ناگهانی پلیس
bust
[colloquial]
U
ورود ناگهانی پلیس
bust
[colloquial]
U
حمله ناگهانی پلیس
raid
U
ورود ناگهانی پلیس
black Marias
U
اتومبیل گشتی پلیس
mountie
U
پلیس سوار کانادا
police raid
U
ورود ناگهانی پلیس
black Maria
U
اتومبیل گشتی پلیس
give in charge
U
تحویل پلیس دادن
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
give a person in charge
U
کسی را تحویل پلیس دادن
posses
U
دسته افراد پلیس جماعت
squad car
U
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
posse
U
دسته افراد پلیس جماعت
squad cars
U
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
pig
[American E]
U
پلیس
[اصطلاح تحقیر آمیز]
concierges
U
پلیس محافظ درب ورودی
concierge
U
پلیس محافظ درب ورودی
gestapo
U
گشتاپو سازمان پلیس مخفی
police
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
dog watch
U
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
polices
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices
U
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed
U
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
nark
U
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
The thief surrender himself to the police.
U
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
The police officer took down the car number .
U
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
police state
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
He is known to the police .
U
هویتش نزد پلیس معلوم است
police states
U
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
large scale raid
U
حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
Police are out in force.
U
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
copper
[police officer]
U
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to call 911
[American English]
U
تلفن اضطراری کردن
[به پلیس یا آتش نشانی]
to search
[for]
[someone]
U
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
xanthochroid
U
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
rookie
U
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
geap
U
اسباب
mountings
U
اسباب
instrument
U
اسباب
instrumentally
U
با اسباب
lash up
U
اسباب
rig
U
اسباب
rigged
U
اسباب
rigs
U
اسباب
tackle
U
اسباب
tackled
U
اسباب
free handed
U
بی اسباب
free hand
U
بی اسباب
article
U
اسباب
fixings
U
اسباب
tackling
U
اسباب
rigging
U
اسباب
articles
U
اسباب
whigmaleerie
U
اسباب
whigmaleery
U
اسباب
things
U
اسباب
tackles
U
اسباب
accouterment
U
اسباب
tool
U
اسباب
apparel
U
اسباب
dixings
U
اسباب
devices
U
اسباب
apparatus
U
اسباب
traps
U
اسباب
freehand
U
بی اسباب
removers
U
اسباب کش
remover
U
اسباب کش
contrivance
U
اسباب
appliances
U
اسباب
appliance
U
اسباب
device
U
اسباب
gadgets
U
اسباب
gadget
U
اسباب
doodad
U
اسباب
doodads
U
اسباب
contraption
U
اسباب
outfits
U
اسباب
contraptions
U
اسباب
outfit
U
اسباب
valuables
U
اسباب
contrivances
U
اسباب
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
to register with the police
U
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
trocar
U
اسباب بزل
kits
U
اسباب کار
toy
U
اسباب بازی
moved
U
اسباب کشی
spare
U
اسباب یدکی
spared
U
اسباب یدکی
engine
U
موتور اسباب
gear
U
اسباب لوازم
geared
U
اسباب لوازم
drags
U
اسباب لایروبی
kit
U
اسباب کار
gears
U
اسباب لوازم
toys
U
اسباب بازی
conspiracies
U
اسباب چینی
rectifier
U
اسباب تقطیر
malice
U
اسباب چینی
furniture
U
سامان اسباب
purofier
U
اسباب پاک کن
impedimenta
U
اسباب تاخیرحرکت
drag
U
اسباب لایروبی
stamper
U
اسباب کوبیدن
dragged
U
اسباب لایروبی
conspiracy
U
اسباب چینی
slide
U
اسباب لغزنده
inhalator
U
اسباب استنشاق
utensils
U
وسایل اسباب
slides
U
اسباب لغزنده
move
U
اسباب کشی
resonator
U
اسباب ارتعاش
Luggage
U
اسباب و اثاثیه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com