English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
garotte U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garrote U اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
garrotter U راهزنی که مردم راخفه میکند
churn U بوسیله اسباب گردنده
churns U بوسیله اسباب گردنده
churned U بوسیله اسباب گردنده
to take to the road U راهزنی کردن
roved U اواره شدن راهزنی دریایی کردن
roves U اواره شدن راهزنی دریایی کردن
rove U اواره شدن راهزنی دریایی کردن
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
robberies U راهزنی
banditry U راهزنی
brigandism U راهزنی
brigandage U راهزنی
robbery U راهزنی
highway robbery U راهزنی
piracy U راهزنی دریایی
hoid up U راهزنی با تهدید
pirated U راهزنی دریایی
pirating U راهزنی دریایی
pirates U راهزنی دریایی
pirate U راهزنی دریایی
disfurnish U بی اسباب کردن
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
osmose U نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
move house U اسباب کشی کردن
moves U اسباب کشی کردن
moved U اسباب کشی کردن
move U اسباب کشی کردن
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
conspiratress U اسباب چینی کردن
to form a plot U اسباب چینی کردن
moved U اسباب کشی کردن تکان
moves U اسباب کشی کردن تکان
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
move U اسباب کشی کردن تکان
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
move in U به خانه تازه اسباب کشی کردن
to move in U بخانه تازه اسباب کشی کردن
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
rub shoulders with others U با مردم امیزش کردن
to scrape down U تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
ratten U بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
To be a good mixer. U با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
quick count U کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
wipe U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped U خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
to count U بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
populations U تعداد مردم مردم
population U تعداد مردم مردم
baptises U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptising U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize U بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
semaphore U بوسیله پرچم مخابره کردن
latch U بوسیله کلون محکم کردن
latches U بوسیله کلون محکم کردن
hyphenate U بوسیله خط دارای فاصله کردن
instantiate U معرفی کردن بوسیله کنسرت
step down U کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
electrotype U بوسیله برق چاپ کردن
wet down U بوسیله اب پاشی خیس کردن
shield U بوسیله سپر حفظ کردن
shields U بوسیله سپر حفظ کردن
chafing U بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafe U بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafes U بوسیله اصطکاک گرم کردن
policed U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
whet U عمل تیز کردن بوسیله مالش
gravitating U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
faradize U بوسیله القای برق معالجه کردن
gravitates U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitated U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitate U بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
vectorial U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
to proclaim meetings U بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
photoengrave U بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
vectors U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
postcard U بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
to file a petition U بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
thermostat U :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
polices U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
roentgenize U بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
latensify U بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
to shield U بوسیله سپر [پوشش] حفظ کردن
thermostats U :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
electrolyze U تجزیه کردن بوسیله جریان برق
postcards U بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
vector U شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
to be spoons on U در پیش روی مردم یااحمقانه عشق بازی کردن ولاس زدن
percutaneous perspiration U عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to file an application to somebody U از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
labiovelar U تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
scalded cream U سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
psychanalyze U بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
lixiviate U تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
pyrogravure U نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
seam U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seams U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
three-day retreat U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
maieutics U فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
barff's precess U حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
manual U عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
sifting U روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
bouse U بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
phototostat U رونوشت برداری بوسیله عکاسی دستگاه عکسبرداری ازاسناد رونوشت تهیه کردن
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
horizon U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons U افق فکری بوسیله افق محدود کردن
ambulance U بوسیله امبولانس حمل کردن امبولانس
ambulances U بوسیله امبولانس حمل کردن امبولانس
rigged U اسباب
apparatus U اسباب
tackle U اسباب
appliance U اسباب
gadget U اسباب
devices U اسباب
device U اسباب
things U اسباب
appliances U اسباب
accouterment U اسباب
article U اسباب
rigs U اسباب
tool U اسباب
apparel U اسباب
traps U اسباب
rig U اسباب
rigging U اسباب
tackled U اسباب
instrument U اسباب
tackling U اسباب
tackles U اسباب
gadgets U اسباب
free hand U بی اسباب
instrumentally U با اسباب
contrivance U اسباب
free handed U بی اسباب
lash up U اسباب
whigmaleery U اسباب
whigmaleerie U اسباب
articles U اسباب
fixings U اسباب
geap U اسباب
remover U اسباب کش
removers U اسباب کش
outfits U اسباب
freehand U بی اسباب
contraptions U اسباب
doodad U اسباب
contraption U اسباب
dixings U اسباب
doodads U اسباب
contrivances U اسباب
valuables U اسباب
outfit U اسباب
mountings U اسباب
exerciser U اسباب ورزش
rectifier U اسباب تقطیر
fishing gear U اسباب ماهیگیری
move U اسباب کشی
thing U اسباب دارایی
impedimenta U اسباب تاخیرحرکت
trocar U اسباب بزل
gear U اسباب لوازم
engine U موتور اسباب
enginery U اسباب جنگی
gears U اسباب لوازم
geared U اسباب لوازم
malice U اسباب چینی
appliances U اسباب کار
appliance U اسباب کار
furniture U سامان اسباب
resonator U اسباب ارتعاش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com