Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to ask somebody for
[about]
something
U
از کسی چیزی درخواست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to ask specifically about something
U
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
put in for something
<idiom>
U
درخواست چیزی
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
call-ups
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisitioning
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisition
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requests
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
request modify
U
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
prays
U
درخواست کردن
solicit
U
درخواست کردن
supplicate
U
درخواست کردن
praying
U
درخواست کردن
apply
U
درخواست کردن
solicited
U
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
U
درخواست کردن
speak for
<idiom>
U
درخواست کردن
solicits
U
درخواست کردن
prayed
U
درخواست کردن
applies
U
درخواست کردن
pray
U
درخواست کردن
applying
U
درخواست کردن
entreats
U
درخواست کردن
implores
U
درخواست کردن از
imploring
U
درخواست کردن از
entreated
U
درخواست کردن
implored
U
درخواست کردن از
entreat
U
درخواست کردن
implore
U
درخواست کردن از
demanded
U
درخواست کردن
soliciting
U
درخواست کردن
entreating
U
درخواست کردن
demand
U
درخواست کردن
plead with
U
درخواست کردن
demands
U
درخواست کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
boning
U
خواستن درخواست کردن
solicits
U
درخواست یا تقاضا کردن از
indents
U
سفارش درخواست کردن
indenting
U
سفارش درخواست کردن
boned
U
خواستن درخواست کردن
bone
U
خواستن درخواست کردن
to deny somebody a wish
U
درخواست کسی را رد کردن
bones
U
خواستن درخواست کردن
to a oneself for help
U
درخواست کمک کردن
indent
U
سفارش درخواست کردن
solicited
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicit
U
درخواست یا تقاضا کردن از
to reject
[refuse]
an application
U
درخواست نامه ای را رد کردن
to apply for leave
U
درخواست مرخصی کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
to ask too much
U
بیش از حد درخواست کردن
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
call for fire
U
درخواست اتش کردن
soliciting
U
درخواست یا تقاضا کردن از
requisitions
U
درخواست رسمی کردن
call for ..... under the credit
U
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
mission call
U
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
apply
U
درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition
U
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
applies
U
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
U
درخواست کردن شامل حال بودن
subsequent filing
[application, documents]
U
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to file an application to somebody
U
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
lean on
<idiom>
U
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to withdraw an application
U
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
petitioned
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
requesting
U
تقاضا کردن درخواست کردن
petitions
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petition
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
requested
U
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
U
تقاضا کردن درخواست کردن
petitioning
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
request
U
تقاضا کردن درخواست کردن
apply
U
صدق کردن درخواست کردن
applying
U
صدق کردن درخواست کردن
applies
U
صدق کردن درخواست کردن
begs
U
استدعا کردن درخواست کردن
cry off
U
تقاضا کردن درخواست کردن
begged
U
استدعا کردن درخواست کردن
beg
U
استدعا کردن درخواست کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
requistioner
U
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fire call
U
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
fire message
U
پیام اتش درخواست اتش کردن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
requistion for money
U
درخواست
indent
U
درخواست
claims
U
درخواست
suits
U
درخواست
applications
U
درخواست
requisition
U
درخواست
appeals
U
درخواست
appealed
U
درخواست
appeal
U
درخواست
claimed
U
درخواست
supplication
U
درخواست
claiming
U
درخواست
claim
U
درخواست
indents
U
درخواست
postulate
U
درخواست
postulated
U
درخواست
postulates
U
درخواست
on request of which
[at his request]
U
به درخواست او
postulating
U
درخواست
requisitions
U
درخواست
requisitioned
U
درخواست
application
U
درخواست
indenting
U
درخواست
requisitioning
U
درخواست
requests
U
درخواست
demand
U
درخواست
requested
U
درخواست
request
U
درخواست
demands
U
درخواست
tender
U
درخواست
requesting
U
درخواست
suited
U
درخواست
d. of a request
U
در درخواست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com