English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unique in every sense of the word U از هر نظری بی مانند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
theorization U تحقیقات نظری استدلال نظری
bushbaby U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
opinionative U نظری
visionary U نظری
theoretic U نظری
visionaries U نظری
theoretical U نظری
armchair U نظری
armchairs U نظری
indiscrimination U بی نظری
lamellate U لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous U فسیل مانند سنگواره مانند
theory U اصول نظری
theory U علم نظری
theory U تحقیقات نظری
theories U تحقیقات نظری
theories U علم نظری
theories U اصول نظری
theoretical type U سنخ نظری
parochialism U کوته نظری
theoretical value U مقدار نظری
spans U دهانه نظری
provinciality U تنگ نظری
a priori U تئوری و نظری
in theory U درعلم نظری
inspectional U نظری دیدنی
insularism U تنگ نظری
span U دهانه نظری
spanned U دهانه نظری
spanning U دهانه نظری
expected value U مقدار نظری
peninsularity U تنگ نظری
latitudinarianism U وسیع نظری
revisionary U تجدید نظری
erotics U عشق نظری
pure mathematics U ریاضیات نظری
sight check U مقابله نظری
metapolitics U سیاسیات نظری
theoretical rising U طلوع نظری
theoretical plate U بشقابک نظری
theoretical mode U نمای نظری
theoretical frequency U بسامد نظری
metaphsics U فلسفه نظری
oversights U اشتباه نظری
narrow minddedness U کوتع نظری
dogmatic theology U لاهوت نظری
theoretical competition U رقابت نظری
theoretical setting U غروب نظری
theoretical chemistry U شیمی نظری
subjectivism U حالت نظری
illiberal views U تنگ نظری
objectivity U بیطرفی و بی نظری
notionalist U عالم نظری
theoretical span U دهانه نظری
objectivity U اصل بی نظری
oversight U اشتباه نظری
theorized U تحقیقات نظری کردن
theorizes U استدلال نظری کردن
theorizes U تحقیقات نظری کردن
theorises U استدلال نظری کردن
short sighted U ناشی از کوته نظری
notionalist U متخصص علوم نظری
theorizing U تحقیقات نظری کردن
theorizing U استدلال نظری کردن
theorized U استدلال نظری کردن
theorize U تحقیقات نظری کردن
theorists U طرفدار استدلال نظری
theorist U طرفدار استدلال نظری
A comparison of theory and practice. U مقایسه ای از نظری و عمل.
theorised U استدلال نظری کردن
theorised U تحقیقات نظری کردن
theorises U تحقیقات نظری کردن
theorising U استدلال نظری کردن
theorising U تحقیقات نظری کردن
notionalist U هواخواه استدلال نظری
theorize U استدلال نظری کردن
that is a good idea U خوب نظری است
visionaries U وابسته بدلایل نظری
theoretics U تحقیقات نظری در علوم
visionary U وابسته بدلایل نظری
dogmatics U علم الهیات نظری
hull speed U حداکثر سرعت نظری قایق
doctrinal U عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
theorist U متخصص علوم نظری نگرشگر
height equivalent of theroretical plate U ارتفاع معادل بشقابک نظری
theorists U متخصص علوم نظری نگرشگر
short sight U نزدیک بینی کوتاه نظری
to make a remark U حرفی زدن افهار نظری کردن
pedantry or pedantism U پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
to theorise [about something] [British E] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
There is no disagreement among us. U اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
to theorize [about something] U استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
I don't want to say anything about that. U من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
pedantize U پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
thermostatics U اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
kinetic theory of heat U عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
h.e.t.p U plate theoretical equivalentof height ارتفاع معادل بشقابک نظری
inquisition U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisitions U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
What does Main Street think of this policy? U بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
feathery U پر مانند
goatish U بز مانند
capillaceous U مانند نخ
inimitable U بی مانند
reediest U نی مانند
reedy U نی مانند
simulant U مانند
argillaceous U گل مانند
unprecedentedly U بی مانند
etc U و مانند آن
capitate U مانند سر
argillaceous U رس مانند
arundinaceous U نی مانند
blotchy U لک مانند
reedier U نی مانند
unprecedented U بی مانند
tougher U پی مانند
aquiform U اب مانند
thready U نخ مانند
anthoid U گل مانند
fluty U نی مانند
floriform U گل مانند
vide U مانند
etcetera U و مانند ان
tough U پی مانند
toughest U پی مانند
unequaled U بی مانند
tendinous U بی مانند
threadlike U نخ مانند
frothy U کف مانند
similar U مانند
analogous U مانند
after the example of U مانند
womanlike U زن مانند
and so on U و مانند ان
without an e. U بی مانند
impish U جن مانند
fulidal U اب مانند
analog U مانند
encephaloid U مخ مانند
similiar U مانند
filiform U نخ مانند
unique U بی مانند
uniquely U بی مانند
incomparable U بی مانند
mammilliform U مانند
foggier U مانند مه
gypsiferous U گچ مانند
plumelike U پر مانند
foggiest U مانند مه
unparalleled U بی مانند
lambdoid U مانند
myrtle formed U اس مانند
string U نخ مانند
analogue U مانند
pipelike U نی مانند
inapproachable U بی مانند
analogues U مانند
plumose U پر مانند
nearing U مانند
liplike U لب مانند
penniform U پر مانند
foggy U مانند مه
mammilary U مانند
nears U مانند
near U مانند
unequalled U بی مانند
icily U یخ مانند
nearer U مانند
as U مانند
neared U مانند
near- U مانند
castellated U دژ مانند
unapproachable U بی مانند
nearest U مانند
metalloid U فلز مانند
seedlike U بذر مانند
oldish U پیر مانند
shadowlike U سایه مانند
sheetlike U ورقه مانند
ochraceous U مانند گل اخری
ochry U مانند گل پرش
mitral U مانند تاج
disclike U صفحه مانند
discoid U صفحه مانند
disklike U صفحه مانند
discoid U قرص مانند
discoidal U صفحه مانند
eburnian U عاج مانند
discoidal U قرص مانند
metalliform U فلز مانند
oculate U چشم مانند
drossy U تفاله مانند
maddish U دیوانه مانند
malty U مالت مانند
manlike U مرد مانند
scopulate U کلاله مانند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com