Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
syncopate
U
از میان کوتاه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
through pass
U
پاس کوتاه از میان مدافعان
intermezzo
U
حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
baseband transmission
U
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
futtock
U
میان چوب میان تیر
blasts
U
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast
U
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
U
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
uncreate
U
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
seeps
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
cut of a corner
U
میان بر کردن
cut across
U
میان بر کردن
intract
U
در میان هم کار کردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
to cut short
U
قطع کردن میان برکردن
To settle upon a price during a dispute.
<proverb>
U
میان دعوا نرخ طى کردن .
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
interjecting
U
در میان امدن مداخله کردن
interjected
U
در میان امدن مداخله کردن
interject
U
در میان امدن مداخله کردن
interjects
U
در میان امدن مداخله کردن
quick count
U
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
to split the difference
U
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
coopt
U
انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
detruncate
U
کوتاه کردن
cut off
U
کوتاه کردن
truncate
U
کوتاه کردن
clipping
U
کوتاه کردن
abbreviating
U
کوتاه کردن
shortest
U
کوتاه کردن
stags
U
کوتاه کردن
shear
U
کوتاه کردن
short
U
کوتاه کردن
truncates
U
کوتاه کردن
shorter
U
کوتاه کردن
truncating
U
کوتاه کردن
truncated
U
کوتاه کردن
stag
U
کوتاه کردن
to look in
U
کوتاه کردن
shortens
U
کوتاه کردن
shortened
U
کوتاه تر کردن
shortened
U
کوتاه کردن
shorten
U
کوتاه تر کردن
curtailed
U
کوتاه کردن
curtailing
U
کوتاه کردن
shorten
U
کوتاه کردن
formulate
U
کوتاه کردن
formulated
U
کوتاه کردن
formulates
U
کوتاه کردن
curtails
U
کوتاه کردن
shortens
U
کوتاه تر کردن
abridge
U
کوتاه کردن
razee
U
کوتاه کردن
correption
U
کوتاه کردن
formulating
U
کوتاه کردن
curtail
U
کوتاه کردن
abbreviate
U
کوتاه کردن
to cut short
U
کوتاه کردن
abbreviates
U
کوتاه کردن
reef
U
کوتاه کردن
reefs
U
کوتاه کردن
shortening in
U
کوتاه کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
docked
U
بریدن کوتاه کردن
foreshortened
U
کوتاه نمودار کردن
shipshank
U
کوتاه کردن طولی
to rub through or along
U
سخت کوتاه کردن
foreshorten
U
کوتاه نمودار کردن
to make a long story short
<idiom>
قصه را کوتاه کردن
dock
U
بریدن کوتاه کردن
heave short
U
کوتاه کردن زنجیر
foreshortens
U
کوتاه نمودار کردن
clipping
U
عمل کوتاه کردن
chain shortening
U
کوتاه کردن زنجیری
poodles
U
پشم کوتاه کردن
poodle
U
پشم کوتاه کردن
shorten in cable
U
کوتاه کردن زنجیر
docks
U
بریدن کوتاه کردن
truncation error
U
خطای کوتاه کردن
shorthorn
U
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
U
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
briefed
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefer
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
clips
U
پشم چینی کوتاه کردن
To deprive someone of access.
U
دست کسی را کوتاه کردن
to bob one's head
U
کوتاه کردن موی سر کسی
clip
U
پشم چینی کوتاه کردن
for brevity's sake
U
از بهر کوتاه کردن مطلب
briefest
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
clipped
U
پشم چینی کوتاه کردن
brief
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
clippings
U
پشم چینی کوتاه کردن
truncation
U
خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
final shaving
U
پرداخت
[کوتاه کردن نهایی پرزها]
short ball
U
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
jack pot
U
دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
zero
U
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeros
U
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
vocoder
U
وسیله کوتاه کردن عرض باندفرکانس رادیویی
zeroes
U
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
by pass
U
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
hot dog skiing
U
اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
change of leg
U
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
short quard
U
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
chop
U
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
shave down
U
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
chopped
U
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
demoralised
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
single space
U
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
hurdle step
U
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
sags
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
linter
U
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
corn-effect
U
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
centre
U
میان
staggering
U
یک در میان
waist
U
میان
middling
U
میان
stagger
U
یک در میان
mean line
U
خط میان
between
U
میان
waistline
U
میان
waistlines
U
میان
waists
U
میان
intershoot
U
در میان
centred
U
میان
shortcut
U
میان بر
staggers
U
یک در میان
amid
U
در میان
thru
U
از میان
mesocarp
U
میان بر
amongst
U
در میان
centered
U
میان
mean water
U
میان اب
midrib
U
رگ میان
middle part
U
میان
overthwart
U
از میان
mongst
U
میان
middles
U
میان
omphalos
U
میان
centers
U
میان
middle
U
میان
diameter
U
میان بر
per
U
از میان
center
U
میان
through
U
از میان
in the midden of
U
در میان
cross country
U
میان بر
into
U
در میان
among
U
میان
diameters
U
میان بر
crosscut
U
میان بر
in our midst
U
در میان ما
half back
U
میان
diaphrgam
U
میان پرده
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
spotty
U
چنددر میان
double space
U
یک سطر در میان
heartwood
U
میان چوب
heart wood
U
میان چوب
midsection
U
میان بخش
midrib
U
رگ میان برگ
abrogate
U
از میان برده
abrogates
U
از میان برده
midbrain
U
میان مغز
midcourse
U
میان راه
middle finger
U
انگشت میان
waists
U
میان تنه
extra-mural
U
میان دانشگاهی
middle sized
U
میان اندازه
middle weight
U
میان وزن
insuperable
U
از میان برنداشتنی
midmost
U
میان ترین
middleware
U
میان افزار
middleweight
U
میان وزن
midrange
U
میان دامنه
to cut off a corner
U
میان برکردن
halt back
U
میان بازی کن
interposing
U
پا به میان گذاردن
floret of the disk
U
گلچه میان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com