Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on principle
U
از لحاظ قیود اخلاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
constraints
U
قیود
provisions
U
قیود
intuitivism
U
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
bonds of relationship
U
قیود خویشاوندی
unconventional
U
ازاد از قیود و رسوم
absolute
آزاد از قیود فکری
free thinking
U
ازادی از قیود مذهب
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
point of view
U
لحاظ
viewpoints
U
لحاظ
with a view to
U
از لحاظ
every way
U
از هر لحاظ
points of view
U
لحاظ
with the view of
U
از لحاظ
in the light of
U
از لحاظ
for purposes of
U
از لحاظ
perspectives
U
لحاظ
perspective
U
لحاظ
viewpoint
U
لحاظ
exofficio
U
از لحاظ سمت
criminally
U
از لحاظ جنائی
juridically
U
از لحاظ قضائی
juridically
U
از لحاظ حقوقی
juristically
U
از لحاظ حقوقی
municipally
U
از لحاظ شهرداری
materialistically
U
از لحاظ مادیت
to all intents and purposes
U
ازهر لحاظ
of
U
از طرف از لحاظ
medically
U
از لحاظ طبی
surgically
U
از لحاظ جراحی
morbid anatomy
U
از لحاظ ناخوشی
for brevity's sake
U
از لحاظ اختصار
pro forma
U
از لحاظ فاهر
orthographically
U
از لحاظ املا
from an economical standpoint
U
از لحاظ اقتصاد
sanitarily
U
از لحاظ بهداشت
in all respects
U
ازهر لحاظ
technically speaking
U
از لحاظ فنی
theologically
U
از لحاظ الهیات
socially
U
از لحاظ اجتماعی
militarily
U
از لحاظ نظامی
nationally
U
از لحاظ ملی
in every respect
U
ازهر لحاظ
modally
U
از لحاظ چگونگی
politically
U
از لحاظ سیاسی
phase
U
لحاظ پایه
phased
U
لحاظ پایه
professionally
U
از لحاظ پیشه
economically
U
از لحاظ اقتصاد
qualitatively
U
از لحاظ کیفیت
phases
U
لحاظ پایه
sexually
U
از لحاظ جنس
internationally
U
از لحاظ بین المللی
hierarchically
U
از لحاظ رئیسی و مرئوسی
strategically
U
از لحاظ سوق الجیشی
theoretically
U
از لحاظ فرض علمی
politically involved
U
از لحاظ سیاسی پرتحرک
mineralogically
U
از لحاظ کان شناسی
nautically
U
از لحاظ کشتی رانی
therapeutically
U
از لحاظ درمان شناسی
politically active
U
از لحاظ سیاسی پرتحرک
geologically
U
از لحاظ زمین شناسی
ornamentallyr
U
از لحاظ تزئین میناب زینت
exofficio
U
از لحاظ تصدی مقام و غیره
nutrient
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrients
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
symmetry allowed reaction
U
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
wood craft
U
جنگل شناسی از لحاظ شکار
ornamentally
U
از لحاظ تزئین منباب زینت
petulancy
U
بد اخلاقی
moral
U
اخلاقی
immorality
U
بد اخلاقی
ethical
U
اخلاقی
gnomic
U
اخلاقی
petulance
U
بد اخلاقی
to rely on somebody for your income
U
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
popularly
U
از لحاظ توده مردم بزبان ساده
baseball throw
U
مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
low
[morally bad]
<adj.>
U
بد
[از نظر اخلاقی]
byword
U
گفته اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
good naturedly
U
به خوش اخلاقی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
moral education
U
اموزش اخلاقی
obliquity
U
انحراف اخلاقی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
ethicize
U
اخلاقی کردن
ethical relativism
U
نسبیت اخلاقی
dual morality
U
دوگانگی اخلاقی
immoral
U
غیر اخلاقی
moralistic
U
تحمیلگر اخلاقی
conducting
U
رفتار اخلاقی
conducts
U
رفتار اخلاقی
precept
U
قاعده اخلاقی
precepts
U
قاعده اخلاقی
maxims
U
گفته اخلاقی
maxim
U
گفته اخلاقی
fable
U
حکایت اخلاقی
fables
U
حکایت اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
principle
U
اصل اخلاقی
ethical code
U
ضوابط اخلاقی
code of ethics
U
ضوابط اخلاقی
apologue
U
حکایت اخلاقی
parable
U
داستان اخلاقی
sinuosity
U
انحراف اخلاقی
superego
U
شخصیت اخلاقی
parables
U
داستان اخلاقی
conduct
U
رفتار اخلاقی
principle
U
اخلاقی کردن
white wool
U
[مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
Mentally retarded children.
U
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
tropologic
U
دارای تفسیر اخلاقی
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
psychodrama
U
نمایش اخلاقی وانتقادی
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
perversions
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
foibles
U
صعف اخلاقی ضعف
axiological
U
مبحث نوامیس اخلاقی
foible
U
صعف اخلاقی ضعف
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
cloaca
U
مرکز مفاسد اخلاقی
frailly
U
بطورشکننده باضعف اخلاقی
perversion
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
fortitude
U
شهامت اخلاقی شکیبایی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
cleaned
U
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleans
U
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean
U
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleanest
U
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
exegesis
U
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegeses
U
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
To be short tempered with someone.
U
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
scruple
U
نهی اخلاقی وسواس باک
inofficious
U
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
axiomatic
U
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
psychological moment
U
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
unlimited
U
وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
advantaged
U
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
puritanic
U
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
shyster
U
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral
U
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
historcicism
U
فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
immunogenetics
U
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
expurgate
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasies
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature
U
غیر اخلاقی غیر طبیعی
goat hair
U
موی بز
[الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
psychologically
U
از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com