Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to play one's card well
U
از فرصت خود استفاده کامل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
To take advantage of an opportunity.
U
از فرصت استفاده کردن
steal
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
use up
<idiom>
U
استفاده کامل کردن
to make the most of
U
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
cable weft
U
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
muscles
U
استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
muscle
U
استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
solids
U
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid
U
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
turnkey system
U
سیستم کامل که طبق نیاز مشتری طراحی شده است و آماده استفاده است
make time
U
فرصت کردن
quarantine
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
gain opportunity
U
اغتنام فرصت کردن
deliberate breaching
U
پاک کردن با فرصت میدان مین
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
defect skipping
U
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
solenoid sweep
U
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
complementing
U
کامل کردن
finish
U
کامل کردن
complements
U
کامل کردن
complemented
U
کامل کردن
round
U
کامل کردن
complement
U
کامل کردن
matures
U
کامل کردن
mature
U
کامل کردن
finishes
U
کامل کردن
roundest
U
کامل کردن
totalize
U
کامل کردن
collective goods
U
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
overhaul
U
اوراق کردن کامل
rest up
U
استراحت کامل کردن
overhauling
U
اوراق کردن کامل
to rest up
U
استراحت کامل کردن
to pay home
U
تلافی کامل کردن
overhauls
U
اوراق کردن کامل
overhauled
U
اوراق کردن کامل
reed
U
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
check up
U
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
bleaches
U
سفید کردن شستن کامل
to post up
U
مطلع کردن کامل دادن به
bleach
U
سفید کردن شستن کامل
overmaster
U
مهارت کامل پیدا کردن در
bleached
U
سفید کردن شستن کامل
salvaging
U
پیاده کردن کامل قطعات
completed
U
کامل کردن انجام دادن
salvaged
U
پیاده کردن کامل قطعات
complete
U
کامل کردن انجام دادن
completing
U
کامل کردن انجام دادن
salvages
U
پیاده کردن کامل قطعات
completes
U
کامل کردن انجام دادن
salvage
U
پیاده کردن کامل قطعات
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
to be all eyes
U
موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
hitches
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
souse
U
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
pay off
U
با دادن مزد کامل اخراج کردن
hitch
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
optimization
U
کار کردن چیزی با کارایی کامل
hitching
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
to browse
U
ویرایش کامل کردن
[علوم کامپیوتر]
overhaul
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
cancelling
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
modelled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
model
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
cancels
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
models
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
integrate
U
کامل کردن درست کردن
integrating
U
کامل کردن درست کردن
integrates
U
کامل کردن درست کردن
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
high leg attack and shoulder control
U
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
double leg pick up
U
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
thorough
U
بطور کامل کامل
documenting
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document
U
ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
spoliation
U
تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
jobs
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk
U
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
job
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
fans
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
imposes
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
deliberation
U
فرصت
deliberations
U
فرصت
char
U
فرصت
timed
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
deliberates
U
با فرصت
deliberating
U
با فرصت
chare
U
فرصت
occasion
U
فرصت
times
U
فرصت
opportunity
U
فرصت
oportunity
U
فرصت
occasions
U
فرصت
spaces
U
فرصت
time
U
فرصت
chars
U
فرصت
deliberate
U
با فرصت
seasoned
U
فرصت
seasons
U
فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
breathers
U
فرصت
breather
U
فرصت
opportunities
U
فرصت
occasioned
U
فرصت
occasioning
U
فرصت
charring
U
فرصت
season
U
فرصت
space
U
فرصت
deliberated
U
با فرصت
dead time
U
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight
U
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operate
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
vertical
U
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freed
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idlest
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
freeing
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idles
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
frees
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idled
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacity
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
chance
U
فرصت بل گرفتن
tidewaiter
U
مترصد فرصت
opportunist
U
فرصت طلب
betimes
U
در اولین فرصت
occasions
U
فرصت مناسب
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
head start
U
فرصت برتری
occasioning
U
فرصت مناسب
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
chances
U
فرصت بل گرفتن
chances
U
فرصت مجال
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
chanced
U
فرصت بل گرفتن
chancing
U
فرصت بل گرفتن
chance
U
فرصت مجال
at leisure
U
فرصت دار
chanced
U
فرصت مجال
opportunism
U
فرصت طلبی
chancing
U
فرصت مجال
head starts
U
فرصت برتری
occasion
U
فرصت مناسب
occasioned
U
فرصت مناسب
market opportunity
U
فرصت بازار
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
time
U
فرصت موقع
timed
U
فرصت مجال
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
times
U
فرصت مجال
timed
U
فرصت موقع
opportunity cost
U
هزینه فرصت
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
times
U
فرصت موقع
leisure
U
فرصت مجال
vantage
U
تفوق فرصت
time
U
فرصت مجال
last-ditch
U
آخرین فرصت
bitmap
U
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers
U
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quads
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
on the first occasion
U
در نخستین وهله یا فرصت
to cathan an opportunity
U
فرصت راغنیمت شمردن
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com