Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (50 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To take advantage of an opportunity.
U
از فرصت استفاده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
steal
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals
U
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
to play one's card well
U
از فرصت خود استفاده کامل کردن
Other Matches
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
make time
U
فرصت کردن
quarantining
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
U
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
gain opportunity
U
اغتنام فرصت کردن
deliberate breaching
U
پاک کردن با فرصت میدان مین
defect skipping
U
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
solenoid sweep
U
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
collective goods
U
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
reed
U
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
spoliation
U
تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
junk
U
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
jobs
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
job
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
cable weft
U
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
fanning
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
impose
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
imposes
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
charring
U
فرصت
opportunities
U
فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
chare
U
فرصت
occasion
U
فرصت
breather
U
فرصت
occasions
U
فرصت
occasioning
U
فرصت
spaces
U
فرصت
timed
U
فرصت
deliberating
U
با فرصت
occasioned
U
فرصت
times
U
فرصت
oportunity
U
فرصت
chars
U
فرصت
seasoned
U
فرصت
deliberated
U
با فرصت
deliberate
U
با فرصت
char
U
فرصت
seasons
U
فرصت
deliberations
U
فرصت
breathers
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
deliberation
U
فرصت
time
U
فرصت
season
U
فرصت
space
U
فرصت
deliberates
U
با فرصت
opportunity
U
فرصت
dead time
U
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight
U
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operate
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
vertical
U
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
capacity
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
freed
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idlest
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
frees
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idle
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idles
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
freeing
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
tidewaiter
U
مترصد فرصت
time
U
فرصت مجال
time
U
فرصت موقع
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
timed
U
فرصت موقع
times
U
فرصت مجال
timed
U
فرصت مجال
times
U
فرصت موقع
occasions
U
فرصت مناسب
betimes
U
در اولین فرصت
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
occasioning
U
فرصت مناسب
opportunity cost
U
هزینه فرصت
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
chance
U
فرصت بل گرفتن
chance
U
فرصت مجال
opportunism
U
فرصت طلبی
market opportunity
U
فرصت بازار
occasioned
U
فرصت مناسب
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
leisure
U
فرصت مجال
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
last-ditch
U
آخرین فرصت
head start
U
فرصت برتری
head starts
U
فرصت برتری
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
vantage
U
تفوق فرصت
chanced
U
فرصت مجال
occasion
U
فرصت مناسب
chances
U
فرصت بل گرفتن
chancing
U
فرصت بل گرفتن
opportunist
U
فرصت طلب
chancing
U
فرصت مجال
at leisure
U
فرصت دار
chanced
U
فرصت بل گرفتن
chances
U
فرصت مجال
bitmap
U
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers
U
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quad
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quads
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
on the first occasion
U
در نخستین وهله یا فرصت
at your earliest convenience
U
در اولین فرصت مناسب
deadline
U
سررسید اخرین فرصت
lurk
U
درانتظار فرصت بودن
lurked
U
درانتظار فرصت بودن
deadlines
U
سررسید اخرین فرصت
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
Go while the going is good .
U
تا فرصت با قی است برو
to cathan an opportunity
U
فرصت راغنیمت شمردن
miss out on
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
miss the boat
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
he seized upon the chance
U
فرصت راغنیمت شمرد
lurking
U
درانتظار فرصت بودن
to miss the buy
U
فرصت را ازدست دادن
lurks
U
درانتظار فرصت بودن
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
deliberate crossing
U
عبور با فرصت از رودخانه
gain opportunity
U
فرصت را مغتنم شمردن
snapat the chance
U
فرصت را در اغوش بگیر
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
bands
U
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
band
U
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ill treat
U
سوء استفاده کردن ضایع کردن
ieee
U
که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
shareware
U
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
utilising
U
استفاده کردن از
put-upon
U
استفاده کردن از
put upon
U
استفاده کردن از
utilised
U
استفاده کردن از
to make much of
U
استفاده کردن از
to trade on
U
سو استفاده کردن از
employs
U
استفاده کردن
employing
U
استفاده کردن
utilizing
U
استفاده کردن از
to make use of
U
استفاده کردن از
utilizes
U
استفاده کردن از
employ
U
استفاده کردن
to take a of
U
استفاده کردن از
utilize
U
استفاده کردن از
employed
U
استفاده کردن
to play upon
U
سو استفاده کردن از
utilises
U
استفاده کردن از
to a. one self of
U
استفاده کردن از
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
U
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .
U
این فرصت را از دست ندهید
lose ground
U
فرصت خود را ازدست دادن
temporizer
U
فرصت طلب ومسامحه کار
shots
U
فرصت ضربت توپ بازی
bide one's time
<idiom>
U
صبورانه منتظر فرصت بودن
He is an opportunist.
U
آدم فرصت طلبی است
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.
U
فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
extra-
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت در میدان مین
underdog
U
فرصت برد به حریف ندادن
underdogs
U
فرصت برد به حریف ندادن
shot
U
فرصت ضربت توپ بازی
extras
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
duplexes
U
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser
U
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
joint tenants
U
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
duplex
U
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
common use
U
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
use
U
مصرف استفاده کردن
to seize the opportunity
U
ازموقع استفاده کردن
to work out
U
منتهای استفاده را کردن از
strains
U
سوء استفاده کردن از
solarize
U
استفاده کردن از نورافتاب
with open arms
<idiom>
U
با گرمی استفاده کردن
reuse
U
دوباره استفاده کردن
misuses
U
سوء استفاده کردن از
take advantage
U
سوء استفاده کردن از
impose upon
U
سوء استفاده کردن از
do up
U
اماده استفاده کردن
trade on
U
سوء استفاده کردن از
to profit by the accasion
U
از موقع استفاده کردن
misused
U
سوء استفاده کردن از
use up
<idiom>
U
استفاده کامل کردن
misusing
U
سوء استفاده کردن از
misuse
U
سوء استفاده کردن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com