Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
secede
U
از عضویت خارج شدن
seceded
U
از عضویت خارج شدن
secedes
U
از عضویت خارج شدن
seceding
U
از عضویت خارج شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fellowship
U
عضویت
fellowships
U
عضویت
membership
U
عضویت
memberships
U
عضویت
group membership
U
عضویت گروهی
membership of the parliament
U
عضویت پارلمان
membership group
U
گروه عضویت
membership character
U
ویژگی عضویت
maintenance of membership
U
حمایت از عضویت
entered
U
داخل عضویت شدن
enters
U
داخل عضویت شدن
card-carrying
U
دارای کارت عضویت
adhesion
U
انضمام قبول عضویت
ipso facto
U
عضویت خود بخودی
membership of legislative assembly
U
عضویت مجلس مقننه
enter
U
داخل عضویت شدن
enrolls
U
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrols
U
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolled
U
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrol
U
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enroll
U
عضویت دادن درفهرست واردکردن
clubbabble
U
قابل عضویت درباشگاه یامجمع
enrolling
U
عضویت دادن درفهرست واردکردن
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
closed shop
U
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops
U
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
yellow dog contract
U
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
panel
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
noblemen
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
presbytery
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
maintenance of membership
U
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
cards
U
کارت تبریک کارت عضویت
card
U
کارت تبریک کارت عضویت
union shop
U
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
outsides
U
خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
U
خارج
[از]
outside
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
outed
U
خارج
forth of
U
خارج از
per
U
خارج از
off side
U
خارج از خط
externals
U
خارج
out of tune
U
خارج
outsides
U
در خارج
outside
U
در خارج
outside
U
خارج
out
U
خارج
out-
U
خارج
external
U
خارج
abroad
U
خارج
off
U
خارج از
externally
U
از خارج
out of
U
خارج از
aroint
U
خارج شو
non combatant
U
خارج از صف
non-combatant
U
خارج از صف
out-of-
U
خارج از
non-combatants
U
خارج از صف
abroad
خارج از کشور
extragalactic
U
خارج کهکشانی
out-of-
U
در خارج بواسطه
extra spectral
U
خارج طیفی
extracellular
U
خارج سلولی
outdoors
U
خارج از منزل
without
U
بطرف خارج
off key
خارج از مایه
nonsense
U
خارج از منطق
issues
U
خارج شدن
extra regular
U
خارج ازقاعده
off duty
U
خارج از خدمت
extra professional
U
خارج حرفهای
torts
U
خارج از قرارداد
tort
U
خارج از قرارداد
foreign market
U
بازار خارج
extraneous
U
خارج از قلمروچیزی
alfresco
U
خارج از منزل
out of
U
در خارج بواسطه
irrelevant
U
خارج از موضوع
overseas
U
خارج ازکشور
fescennine
U
خارج ازاخلاق
extravascular
U
خارج رگی
extramarital
U
خارج ازدواجی
extramarital
U
خارج از زناشویی
extramundane
U
خارج دنیایی
from outside
U
از خارج
[از شهر]
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
extraterritorial
U
خارج الارضی
extrauterine
U
خارج رحمی
derails
U
از خط خارج کردن
blow out
U
به خارج دمیدن
derails
U
از خط خارج شدن
eject
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
derailing
U
از خط خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
derailing
U
از خط خارج شدن
bring out
U
خارج کردن
emissive
U
خارج شونده
egress
U
خارج شدن
double out
U
081 خارج
cross country
U
خارج از جاده
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
derailed
U
از خط خارج کردن
derailed
U
از خط خارج شدن
derail
U
از خط خارج کردن
acentric
U
خارج از مرکز
abaxile
U
خارج از مرکز
outbound
U
خارج ازمحدوده
expulse
U
خارج کردن
exterritorial
U
خارج الملکتی
extra cosmical
U
خارج ازعالم
outbound
U
مربوط به خارج
popping
U
خارج شدن
anieoro
U
از داخل به خارج
begone
U
خارج شو عزیمت کن
derail
U
از خط خارج شدن
endarch
U
متشکل در خارج
ejects
U
خارج کردن
eccentrics
U
خارج از مرکز
beside the question
U
خارج از موضوع
beside the mark
U
خارج ازموضوع
eccentric
U
خارج از مرکز
off duty
U
خارج از نگهبانی
issued
U
خارج شدن
inaccessible
U
خارج از دسترس
outsides
U
به سمت خارج
outside
U
به سمت خارج
out of turn
U
خارج از نوبت
outboard bearing
U
یاتاقان خارج
outbye
U
خارج از دور از
ouyby
U
خارج از دور از
away
U
دوراز خارج
out of proportion
U
خارج از اندازه
out of phase
U
خارج از فاز
off center
U
خارج از مرکز
out of action
U
خارج ازنبرد
out of doors
U
خارج ازمنزل
soto uke
U
دفاع از خارج
discharges
U
خارج کردن
discharge
U
خارج کردن
out of door
U
خارج ازمنزل
out of line
U
خارج از خط جبهه
over the side
U
خارج از ناو
oversea
U
خارج از کشور
inaccessible
<adj.>
U
خارج از دسترس
unship
U
خارج کردن
extraction
U
خارج کردن
ungracious
U
خارج از نزاکت
extra-marital
U
خارج از زناشویی
exit
U
خارج شدن
off season
U
خارج از فصل
The train ran off the rails.
U
قطار از خط خارج شد
exits
U
خارج شدن
to rule out
U
خارج کردن
phase out
U
خارج کردن
standaway
U
خارج از بدن
submultiple
U
خارج قسمت
emigration
U
مهاجرت به خارج
to fall out
U
خارج شدن
void
U
خارج شدن
to pass off
U
خارج شدن
To fall out.
U
از صف خارج شدن
out
U
خارج بیرون
out
U
خارج از حدود
quotient
U
خارج قسمت
out-
U
خارج بیرون
out-
U
خارج از حدود
outed
U
خارج از حدود
neither here nor there
U
خارج ازموضوع
outed
U
خارج بیرون
not to the point
U
خارج از موضوع
out of question
U
خارج از موضوع
issue
U
خارج شدن
quotients
U
خارج قسمت
outward
U
بطرف خارج بیرونی
unplayable
U
توپ خارج ازدسترس
quotient
U
خارج قسمت
[ریاضی]
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
obsolescent
U
از رده خارج شده
unavailable energy
U
نیروی خارج از دسترس
to put out of court
U
از دستور خارج کردن
greshams law
U
را از جریان خارج میکند
to go abroad
U
به خارج
[از کشور]
رفتن
ablate
U
بریدن و خارج کردن
transfinite
U
خارج ازاعداد محدود
escalate
U
از مهار خارج شدن
voice-over
U
صدای خارج از تصویر
voice-overs
U
صدای خارج از تصویر
dead ball
U
توپ خارج ازبازی
It is beyond my authority.
U
ازاختیار من خارج است
She is romantically inclined. She i8s game.
U
از دو حال خارج نیست
Outside office hours.
U
خارج از وقت اداری
rations
U
خارج قسمت سهمیه
rationed
U
خارج قسمت سهمیه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com