English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He Spoke very highly of you. U از شما خیلی تعریف می کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
emergency U خیلی خیلی فوری
emergencies U خیلی خیلی فوری
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
descriptions U تعریف
definiens U تعریف
definition U تعریف
description U تعریف
circumscription U تعریف
extolment U تعریف
cell definition U تعریف سل
complimented U تعریف
compliment U تعریف
definitions U تعریف
complimenting U تعریف
compliments U تعریف
quality U تعریف
portrayals U تعریف
portrayal U تعریف
comkplimentarily U با تعریف
explanation U تعریف
explanations U تعریف
qualities U تعریف
recount U تعریف کردن
praising U تعریف کردن
operational definition U تعریف عملیاتی
nosography U تعریف امراض
defines U تعریف کردن
recounts U تعریف کردن
recounting U تعریف کردن
recounted U تعریف کردن
contextual definition U تعریف ضمنی
macro definition U تعریف ماکرو
data definition U تعریف داده
block definition U تعریف بلوک
macro difinition U درشت تعریف
defining U تعریف کردن
definable U تعریف پذیر
circular definition U تعریف دوری
traduce U تعریف کردن
traduced U تعریف کردن
traduces U تعریف کردن
traducing U تعریف کردن
glorifying U تعریف کردن
define U تعریف کردن
glorify U تعریف کردن
defined U تعریف کردن
glorifies U تعریف کردن
praises U تعریف کردن
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
articles U حرف تعریف
article U حرف تعریف
complimentary U تعریف امیز
field definition U تعریف فیلد
anarthrous U بی حرف تعریف
macro definition U درشت تعریف
extoller U تعریف کننده
depiction U نگارش تعریف
depictions U نگارش تعریف
job definition U تعریف برنامه
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
honorable U شایان تعریف
problem definition U تعریف مسئله
say a good word for U تعریف کردن
self aggrandizement U تعریف از خود
exponents U تعریف کننده
extoll U تعریف کننده
the d. article U حرف تعریف
unreel U تعریف کردن
exponent U تعریف کننده
recitation U تعریف موضوع
compliment U تعریف کردن از
complimented U تعریف کردن از
recitations U تعریف موضوع
emblazon U تعریف کردن
complimenting U تعریف کردن از
to crack up U تعریف کردن
praised U تعریف کردن
undefined U تعریف نشده
praise U تعریف کردن
compliments U تعریف کردن از
clear-cut U درست تعریف شده
indefinable U غیر قابل تعریف
redefining U دوباره تعریف کردن
user defined U تعریف یا انتخاب کاربر
redefines U دوباره تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
predefined U از پیش تعریف شده
partially defined U پاره تعریف شده
undefined entry U فقره تعریف نشده
portraiture U پیکر نگاری تعریف
self prasise U خودفروشی تعریف از خود
self flattering U تعریف کننده از خود
well defined function U تابع خوش تعریف
self applauding U تعریف کننده از خود
To blow ones own trumpet. U از خود تعریف کردن
undefined label U برچسب تعریف نشده
redefine U دوباره تعریف کردن
indefinably U غیر قابل تعریف
data description language U زبان تعریف داده
data definition language U زبان تعریف داده ها
domain of definition U دامنه تعریف [ریاضی]
defined function U تابع تعریف شده
dimensioning U تعریف اندازه چیزی
Defined depth finder U تعریف عمق یاب
definite a U The حرف تعریف چون
dd statement U دستور تعریف داده
ddl U زبان تعریف داده
data definition statement U حکم تعریف داده ها
expression U تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
predefined function U تابع از پیش تعریف شده
to plaster any one with praise U تعریف زیادبار کسی کردن
user defined U تعریف شده توسط کاربر
expressions U تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
quantification U معرفی عناصر یک جسم تعریف
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
message U قوانین از پیش تعریف شده که کد
messages U قوانین از پیش تعریف شده که کد
predefined process U فرایند از پیش تعریف شده
self applause U تعریف وتمجید از خود خودستایی
self congratulation U تعریف از خود تجلیل نفس
parameters U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
ambiguities U آنچه به روشنی تعریف نشده است
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
Do you know the definition (meaning) of this word? U تعریف این لغت رامی دانید ؟
predefined process symbol U علامت فرایند از پیش تعریف شده
predefined process symbol U نماد فرایند از پیش تعریف شده
ambiguity U آنچه به روشنی تعریف نشده است
self aggrandizing U تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
parameter U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
He told us what the score was. U جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
cock-and-bull stories U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
hot zone U ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
dd name U برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
user defined key U کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Give me a full account of the events. U جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
Have a jock with somebody . U شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
prosopopoeia U تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
polarities U تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
typed U تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
types U تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
polarity U تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
user defined function U عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
type U تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
vdl U زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
ntsc U انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
codepages U تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
patterns U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
nomenclature U سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
pattern U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
critical path analysis U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
shorter U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
shortest U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short U امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
point set curve U منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
file level model U نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
volt U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volts U واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
defaulting U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
soft keys U کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
defaults U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
protocol U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
defaulted U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
protocols U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
all points addressable mode U حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
default U مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
null cycle U زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
eia U استانداردی که سیگنالهای واسط را تعریف میکند و نیز نرخ ارسال و قدرتی که برای ارتباط ترمینال به مودم ها به کار می رود
very little U خیلی کم
copious U خیلی
many U خیلی
highly U خیلی
dammit U خیلی
damn U خیلی
ten U خیلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com