Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to read off
U
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to read over something
U
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
U
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something
U
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to sing out
U
بلندخواندن
dictate
U
با صدای بلندخواندن
dictates
U
با صدای بلندخواندن
dictating
U
با صدای بلندخواندن
dictated
U
با صدای بلندخواندن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
lilts
U
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt
U
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head
U
هد خواندن راس خواندن
head crash
U
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
U
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
misreads
U
بد خواندن
misread
U
بد خواندن
misreading
U
بد خواندن
read
U
خواندن
recitations
U
از بر خواندن
recitation
U
از بر خواندن
lip-reads
U
لب خواندن
lip-read
U
لب خواندن
reads
U
خواندن
lip read
U
لب خواندن
reading age
U
سن خواندن
reading
U
خواندن
intoning
U
خواندن
intoned
U
خواندن
intone
U
خواندن
readings
U
خواندن
rhapsodiz
U
خواندن
intones
U
خواندن
to take lessons
U
یا خواندن
cites
U
به دادگاه خواندن
unreadable
U
نامستحق خواندن
unreadable
U
غیرقابل خواندن
cited
U
به دادگاه خواندن
citing
U
به دادگاه خواندن
to read wrong
U
اشتباه
[ی]
خواندن
destructive read
U
خواندن مخرب
chortled
U
سرودوتسبیح خواندن
to bid d. to
U
بمبارزه خواندن
to call to witness
U
بگواهی خواندن
to fling down the gauntlet
U
بمبارزه خواندن
parallel reading
U
خواندن موازی
scan
U
با وزن خواندن
scanned
U
با وزن خواندن
scans
U
با وزن خواندن
trill
U
با تحریر خواندن
trilled
U
با تحریر خواندن
trills
U
با تحریر خواندن
to glance
U
بشتاب خواندن
to go to school
U
درس خواندن
cite
U
به دادگاه خواندن
criminiate
U
مرجم خواندن
criminate
U
مجرم خواندن
bastardize
U
حرامزاده خواندن
to read out
U
بلند خواندن
cantillate
U
با اواز خواندن
chitter
U
اواز خواندن
to throw down the glove
U
بمبارزه خواندن
to song a song
U
سرود خواندن
rehearsal
U
تمرین از بر خواندن
rehearsals
U
تمرین از بر خواندن
spells
U
پی بردن به خواندن
spell
U
پی بردن به خواندن
boasted
U
رجز خواندن
nondestructive read
U
خواندن غیرمخرب
readable
U
قابل خواندن
boasts
U
رجز خواندن
boast
U
رجز خواندن
perusing
U
بدقت خواندن
numerate
U
خواندن یاشمردن
reading rate
U
سرعت خواندن
misread
U
غلط خواندن
To misread the facts . To infer wrongly .
U
کور خواندن
misreading
U
غلط خواندن
misreads
U
غلط خواندن
brags
U
رجز خواندن
bragging
U
رجز خواندن
bragged
U
رجز خواندن
brag
U
رجز خواندن
reading span
U
فراخنای خواندن
readability
U
قابلیت خواندن
reading habit
U
عادت خواندن
lull
U
لالایی خواندن
beatified
U
مبارک خواندن
beatifies
U
مبارک خواندن
beatify
U
مبارک خواندن
lulled
U
لالایی خواندن
reading quotient
U
بهر خواندن
lulling
U
لالایی خواندن
lulls
U
لالایی خواندن
reading disability
U
ناتوانی در خواندن
reading readiness
U
امادگی خواندن
reading speed
U
سرعت خواندن
peruses
U
بدقت خواندن
lullabies
U
لالایی خواندن
readout
U
خواندن بازخواندن
peruse
U
بدقت خواندن
beatifying
U
مبارک خواندن
read head
U
نوک خواندن
psalmodize
U
زبور خواندن
quirister
U
باجمع خواندن
rhapsodiz
U
از بر خواندن سرودن
r/w
U
خواندن- نوشتن
reading station
U
ایستگاه خواندن
lullaby
U
لالایی خواندن
chortle
U
سرودوتسبیح خواندن
perused
U
بدقت خواندن
read strobe
U
بارقه خواندن
chortles
U
سرودوتسبیح خواندن
chortling
U
سرودوتسبیح خواندن
spelled
U
پی بردن به خواندن
read pulse
U
تپش خواندن
read/write
U
خواندن- نوشتن
raw head
U
نوک خواندن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to tune up
U
خواندن ونواختن اغازکردن
photodigital memory
U
خواندن چند بار
sings
U
تصنیف اواز خواندن
to serve with a summons
U
با خواست برگ خواندن
literacy
U
قادر به خواندن بودن
sings
U
سرود خواندن سراییدن
read/write head
U
نوک خواندن / نوشتن
sing
U
سرود خواندن سراییدن
sing
U
تصنیف اواز خواندن
speak one's piece
<idiom>
U
فکر کسی را خواندن
read write head
U
نوک خواندن و نوشتن
to study for the bar
U
درس حقوق خواندن
read write cycle
U
چرخه خواندن و نوشتن
to get wise to someone
<idiom>
U
دست کسی را خواندن
bidden
U
خواندن پیشنهاد دادن
read restore cycle
U
چرخه خواندن و ترمیم
the three r's
U
خواندن ونوشتن وحساب
skimmed
U
بطور سطحی خواندن
literacy
U
سواد خواندن ونوشتن
to choir a hymn
U
سرودی راباهم خواندن
reemploy
U
دوباره بخدمت خواندن
nonoverlap processing
U
روشی که به وسیله ان خواندن
chant
U
سرود یا اهنگ خواندن
chanted
U
سرود یا اهنگ خواندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com