English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inexpediently U از روی فلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
inappropriately U بطور غیرمقتضی
inadvisability U خلاف مصلحت
impolicy U خلاف مصلحت
politic U مصلحت دان مصلحت امیز مقتضی
interests U مصلحت
interest U مصلحت
expedients U مصلحت
expediency U مصلحت
advisability U مصلحت
advice U مصلحت
expedient U مصلحت
As deemed advisable . As expedient . U هرطور که مصلحت با شد
expedient U مصلحت امیز
To regard as advisable . To deem prudent . U مصلحت دیدن
pragmatism U مصلحت گرایی
expedients U مصلحت امیز
vital interest U مصلحت حیاتی
pragmatist U مصلحت گرای
interests U سود مصلحت
advised U مصلحت امیز
rede U وقوع مصلحت
politicly U ازروی مصلحت
policies U مصلحت اندیشی
interest U سود مصلحت
policy U مصلحت اندیشی
expediential U مصلحت امیز
impolitic U مخالف مصلحت
white lie <idiom> U دروغ مصلحت آمیز
expediently U از روی مصلحت یا اقتضا
white lie دروغ مصلحت آمیز
politic U مصلحت امیز کاردانی
it is inadvisable to say that U گفتن ان مصلحت نیست
A white lie . U دروغ مصلحت آمیز
honesty is the best policy U عین مصلحت در راستی ودرستی است
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
misdeed U خلاف
offense,etc U خلاف
perverse U خلاف بد
misdemeanor U خلاف
misdoing U خلاف
misconduct U خلاف
delict U خلاف
misdeeds U خلاف
offenses U خلاف
offence U خلاف
minor offence U خلاف
trespass U خلاف
petty offence U خلاف
trespassed U خلاف
trespasses U خلاف
contrary to U بر خلاف
trespassing U خلاف
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
reversed U خلاف جهت
police court U محکمه خلاف
unconventional U خلاف عرف
unconscionable U خلاف وجدان
illogic U خلاف منطق
contrary U مقابل خلاف
offenders U خلاف کار
reversing U خلاف جهت
reverse U خلاف جهت
anomalous U خلاف قاعده
police court U دادگاه خلاف
trumped-up U خلاف واقع
immoral U خلاف اخلاق
unlawful U خلاف شرع
anomaly U خلاف قاعده
guilty of a minor offence U خلاف کار
anomalies U خلاف قاعده
irregular U خلاف قاعده
offender U خلاف کار
opposit U در خلاف جهت
trumped up U خلاف واقع
reverses U خلاف جهت
untrue U خلاف واقع
fouler U خلاف طوفانی
commit a minor offence U خلاف کردن
immorally U بر خلاف اخلاق
fouled U خلاف طوفانی
contradiction U خلاف گویی
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
foul U خلاف طوفانی
anticlimactic U خلاف انتظاری
untruthful U خلاف حقیقت
contradictions U خلاف گویی
foulest U خلاف طوفانی
fouls U خلاف طوفانی
court of petty offences U محکمه خلاف
misprision U خلاف کاری
abnonmally U بر خلاف قاعده
missatement U خلاف گویی
court of minor offence U محکمه خلاف
contra flow U خلاف جهت
malversation U اختلاس خلاف
misconduct U خلاف کاری
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
irregular act U عمل خلاف رویه
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
unreason U عمل خلاف عقل
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
illegality U کار خلاف قانون
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
malfeasance U کار خلاف قانون
unscientific U خلاف موازین علمی
hacker U شخص خلاف کار
hackers U شخص خلاف کار
offends U مرتکب خلاف شدن
inequities U خلاف موازین انصاف
inequity U خلاف موازین انصاف
offend U مرتکب خلاف شدن
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
untruths U خلاف حقیقت کذب
untruth U خلاف حقیقت کذب
offended U مرتکب خلاف شدن
upwind U خلاف جهت باد
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
inequitable U خلاف موازین انصاف
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
to swim against the tide <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to strive against the stream <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
to buck the trend <idiom> U بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
incisively U بطور نافذ بطور زننده
martially U بطور جنگی بطور نظامی
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
shield U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shields U , بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
neo keynesians U اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
backwards U در جهت عقب یا در خلاف جهت
backward U در جهت عقب یا در خلاف جهت
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
streakily U بطور خط خط
atilt U بطور کج
lastingly U بطور پا بر جا
flabbily U بطور شل و ول
meanly U بطور بد
wetly U بطور تر
confusedly U بطور در هم و بر هم
transtively U بطور
loosely U بطور شل یا ول
insignificantly U بطور جزئی
innumerably U بطور بیشمار
off the point U بطور نامربوط
inexactly U بطور ناصحیح
inclusively U بطور متضمن
inexplicitly U بطور ناصریح
off the point U بطور بی ربط
insecurely U بطور نا امن
irrelevantly U بطور نامربوط
irrelevantly U بطور بی ربط
insecurely U بطور نامحفوظ
inauspiciously U بطور مشئوم
inexactly U بطور نادرست
incisively U بطور برنده
injuriously U بطور مضر
inexpensively U بطور کم خرج
inimically U بطور مغایر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com