Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lost
U
از دست رفته ضایع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave
U
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
U
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
U
آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindles
U
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
U
رفته رفته کوچک شدن
waste
U
ضایع
wastes
U
ضایع
spoils
U
ضایع کردن
spoiled
U
ضایع کردن
addle
U
ضایع شدن
spoil
U
ضایع کردن
spoiling
U
ضایع کردن
undo
U
ضایع کردن
undoes
U
ضایع کردن
fordo
U
ضایع کردن
foredo
U
ضایع کردن
addle
U
: ضایع کردن
go bad
U
ضایع شدن
abusers
U
ضایع کننده
abuser
U
ضایع کننده
to make a hash of
U
ضایع کردن
to make a mess of
U
ضایع کردن
to play the deuce with
U
ضایع کردن
wastery
U
باطل ضایع
rotting
U
ضایع شدن
rotted
U
ضایع شدن
wastry
U
باطل ضایع
rot
U
ضایع شدن
defacement
U
ضایع یا محوکردن
rots
U
ضایع شدن
to be spoiled
U
ضایع کردن
waste
U
ضایع کردن
to be off
[British E]
U
ضایع کردن
kill
U
ضایع کردن
kills
U
ضایع کردن
wastes
U
ضایع کردن
to turn to account
U
بهرمندشدن از ضایع نکردن
time flies
<proverb>
U
عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد
to languish
U
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
by degrees
<adv.>
U
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
U
رفته رفته
dislocated
U
در رفته
thrawart
U
در رفته
short tempered
U
از جا در رفته
gradually
U
رفته رفته
in process of time
U
رفته رفته
by inches
U
رفته رفته
gradually
<adv.>
U
رفته رفته
departed
U
رفته
inchmeal
U
رفته رفته
frenetical
U
از جا در رفته
in the lump
U
روی هم رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
day a day
U
روی هم رفته
in the a
U
روی هم رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
i have been to paris
U
پاریس رفته ام
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
he knew that i had gone
U
او میدانست که من رفته ام
iam bored
U
حوصله ام سر رفته
it has escaped my remembrance
U
از خاطرم رفته
averaged
U
روی هم رفته
deep-set
U
فرو رفته
smudgier
U
رنگ و رو رفته
smudgiest
U
رنگ و رو رفته
smudgy
U
رنگ و رو رفته
weatherbeaten
U
رنگ و رو رفته
by and large
<idiom>
U
روی هم رفته
on average
[on av.]
U
روی هم رفته
off shade
U
رنگ رفته
unbridle
U
مهاردر رفته
madding
U
از کوره در رفته
on a par
U
روی هم رفته
retreating forehead
U
پیشانی تو رفته
I'm glad he's gone.
U
خوشحالم که او رفته.
gone
<adj.>
U
از دست رفته
cavetto
U
[پخی تو رفته]
truncated soil
U
خاک رو رفته
frenzied
U
ازجا در رفته
pallid
U
رنگ رفته
exhausted
U
تحلیل رفته
sunken
U
فرو رفته
defunct
U
ازبین رفته
windswept
U
بر باد رفته
averaged
U
روی هم رفته
averages
U
روی هم رفته
averaging
U
روی هم رفته
extinct
U
ازبین رفته
frantic
U
ازکوره در رفته
chafed
U
پوست رفته
away
U
غایب رفته
jitters
U
از کوره در رفته
overseen
U
غلط رفته
consumptive
U
تحلیل رفته
consumptives
U
تحلیل رفته
average
U
روی هم رفته
pulled
U
تحلیل رفته
all told
U
روی هم رفته
averagly
U
روی هم رفته
first and last
U
روی هم رفته
neat
U
شسته و رفته
emaciated
U
گوشت رفته
all in all
U
روی هم رفته
red-hot
U
ازجادر رفته
overalls
U
رویهم رفته
neatest
U
شسته و رفته
overall
U
رویهم رفته
altogether
U
روی هم رفته
neater
U
شسته و رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes.
U
امیدها ی بر باد رفته
As limp as a rag.
U
شل واز حال رفته
powered
U
توان از دست رفته
go out the window
<idiom>
U
اثرش از بین رفته
tacky
U
رنگ ورو رفته
paler
U
رنگ رفته بی نور
Have you been there recently (lately)
U
تازگیها آنجا رفته ای ؟
washed up
U
بکلی تحلیل رفته
we cannot undo the past
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
palest
U
رنگ رفته بی نور
what is done cannot be undone
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
you are mistaken
U
خطا رفته اید
I feel pins and needles in my foot.
U
پایم خواب رفته
He is on leave of absence .
U
مرخصی رفته است
pale
U
رنگ رفته بی نور
saddle nose
U
بینی فرو رفته
furibund
U
اشفته ازجادر رفته
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
power
U
توان از دست رفته
lost chain
U
زنجیره از دست رفته
lorn
U
از دست رفته بربادرفته
neater
U
شسته و رفته مرتب
neatest
U
شسته و رفته مرتب
he is off to the war
U
رفته است به جنگ
income forgone
U
درامداز دست رفته
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
powering
U
توان از دست رفته
ha-ha
U
دیوار فرو رفته
sunken eyes
U
چشمان فرو رفته
powers
U
توان از دست رفته
retreating chin
U
چانه عقب رفته
revendication
U
استردادزمین ازدست رفته
neat
U
شسته و رفته مرتب
forged side
U
سطح فرو رفته
advanced pawn
U
پیاده پیش رفته
he must have gone
U
باید رفته باشد
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
I have lost a lot of blood.
U
خون زیادی از من رفته است
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
sold
U
فروخته شده بفروش رفته
lost
U
از دست رفته تلف شده
the cork went off with apop
U
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
macaroni
U
ماکارونی جوان خارج رفته
up to the ears
U
غرق سرا پا فرو رفته
to have arrived
[expected moment]
U
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
wear off
U
فرسوده و از بین رفته شدن
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
lost cause
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye.
U
چیزی توی چشمم رفته.
ill treat
U
سوء استفاده کردن ضایع کردن
To make amends to someone for an injury.
U
وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
intakes
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority
U
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn
U
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
She wI'll be a loser if she refuses.
U
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
intake
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
i p that they are both gone
U
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
U
نمی دانم کدام گوری رفته است
sell-outs
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales
U
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
mattoid
U
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
drag
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi
U
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
Vxtreme
U
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
drags
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
abused
U
سو استفاده کردن از ضایع کردن
abusing
U
سو استفاده کردن از ضایع کردن
abuses
U
سو استفاده کردن از ضایع کردن
spoils
U
غارت کردن ضایع کردن
spoiling
U
غارت کردن ضایع کردن
waste
U
تلف کردن ضایع کردن
wastes
U
تلف کردن ضایع کردن
spoiled
U
غارت کردن ضایع کردن
spoil
U
غارت کردن ضایع کردن
abuse
U
سو استفاده کردن از ضایع کردن
gapeworm
U
یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com