English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to escape one's memory U از خاطر رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
Other Matches
You can rest assured. U خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
for his sake U به خاطر او
remembrance U خاطر
for the love of U به خاطر,
on account of somebody [something] U به خاطر
sake U خاطر
mind U خاطر
minding U خاطر
minds U خاطر
Due to U به خاطر
behalf U خاطر
for his sake U برای خاطر او
gladly U با مسرت خاطر
ex officio U به خاطر شغل
amativeness U خاطر خواهی
solace U تسلیت خاطر
uneasiness U خاطر تشویش
surest U خاطر جمع
surer U خاطر جمع
tranquillity U اسایش خاطر
leisurely U بافراغت خاطر
security U اسایش خاطر
in view of <idiom> U به خاطر اینکه
attentions U خاطر حواس
of ones own accord U بطیب خاطر
downhearted <adj.> U افسرده خاطر
depressed <adj.> U افسرده خاطر
despondent <adj.> U افسرده خاطر
lacerated U خاطر ازرده
free will U طیب خاطر
sure U خاطر جمع
gladness U مسرت خاطر
to imprint on the mind U در خاطر نشاندن
peace of mind U اسودگی خاطر
spontaneous generation U بطیب خاطر
self gratification U ترضیه خاطر
in service U به خاطر خدمت
umbrageous U رنجیده خاطر
tranquility U اسایش خاطر
attention U خاطر حواس
certes U خاطر جمعی تحقیق
to feel sure U خاطر جمع بودن
depend upon it U خاطر جمع باشید
point U خاطر نشان کردن
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . U محض خاطر خدا
for nothing U برای خاطر هیچ
put one's finger on something <idiom> U کاملابه خاطر آوردن
for security reasons U به خاطر دلایل امنیتی
inorder to U به خاطر اینکه برای
for reasons of safety U به خاطر دلایل امنیتی
take it out on <idiom> U بی محلی به خاطر عصبانیت
in the interests of truth U برای خاطر راستی
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
for god's sake U برای خاطر خدا
nuisance U مایه تصدیع خاطر
nuisances U مایه تصدیع خاطر
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
for mercy sake U برای خاطر خدا
for pity's sake U برای خاطر خدا
accord U دلخواه طیب خاطر
for ones own hand U به خاطر خود شخص
for a mere nothing U برای خاطر هیچ
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
For your sake . U محض خاطر شما
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
for a song <idiom> U به خاطر پول کمی
relief U ترمیم اسایش خاطر
accords U دلخواه طیب خاطر
accorded U دلخواه طیب خاطر
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
solatium U غرامت برای ترضیه خاطر
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
secure U بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures U بی خطر خاطر جمع مطمئن
fixation U خیره شدگی تعلق خاطر
fixations U خیره شدگی تعلق خاطر
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
heart sease U اسایش قلب اسودگی خاطر
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
composedly U به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
a small grimace U شکلک [به خاطر قهر بودن]
moue U شکلک [به خاطر قهر بودن]
gob [British E] U شکلک [به خاطر قهر بودن]
trap U شکلک [به خاطر قهر بودن]
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
pout U شکلک [به خاطر قهر بودن]
troubler U موجب تصدیع خاطر مزاحمت
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
unspontaneous U بدون طیب خاطر زورکی
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
that is why U به خاطر این است که چرا
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
you must w the signal U ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
i do it in your interest U به خاطر شما این کار رامیکنم
carded for record U معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
We were all so anxious about you. U ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
Peeping Tom U نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Toms U نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
guerrillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
unprompted U ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
sue somebody for damages U کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
He did it for the sake of his family . U محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
He seems to have a lot of confidence. U خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
i did it only for your sake U برای خاطر شما این کار راکردم و بس
de minimis exception U به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to pull [British E] / make [American E] a face U شکلک در آوردن [به خاطر قهر بودن] [اصطلاح روزمره]
recognises U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
recognizing U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
primage U اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
safety U اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
neural network U سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
For Gods sake!For heavens sake. U بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
fall into a rage U از جا در رفتن
swiping U کش رفتن
sink U ته رفتن
short-change U کش رفتن
goes U رفتن
filching U کش رفتن
short-changes U کش رفتن
sinks U ته رفتن
to sleep fast U رفتن
to peter out U پس رفتن
short-changed U کش رفتن
to take to ones heels U در رفتن
short-changing U کش رفتن
filches U کش رفتن
niggles U ور رفتن
gang U رفتن
gangs U رفتن
meddles U ور رفتن
niggle U ور رفتن
swipe U کش رفتن
swiped U کش رفتن
to whisk away or off U رفتن
filch U کش رفتن
go U رفتن
fribble U ور رفتن
filched U کش رفتن
niggled U ور رفتن
pilfered U کش رفتن
crawled U رفتن
crawl U رفتن
pullback U پس رفتن
to d.deep in to U فر رفتن در
to do a guy U در رفتن
to do out of U کش رفتن
to fall away U رفتن
to fall away U پس رفتن
to fall short U کم رفتن
to flow over U سر رفتن
crawls U رفتن
to boil over U سر رفتن
receding U پس رفتن
pilfer U کش رفتن
snitch U کش رفتن
snitched U کش رفتن
snitches U کش رفتن
snitching U کش رفتن
snook U کش رفتن
recede U پس رفتن
To go U رفتن
receded U پس رفتن
recedes U پس رفتن
to fly off U در رفتن
pilfering U کش رفتن
glom on to U کش رفتن
to hang back U پس رفتن
retrograde U پس رفتن
to make ones getaway U در رفتن
to pair off U رفتن
hang around U ور رفتن
go over U به ان سو رفتن
go off U در رفتن
to go to mess U رفتن
to run off U در رفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com