English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
someplace U جایی
charnel house U جایی که
wherever U جایی که
n tuple U N جایی
inopportuneness U بی جایی
minx U زن هر جایی
someplace U یک جایی
inopportunity U بی جایی
shifted U جابه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
displacement U جابه جایی
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
immutability U پا بر جایی ثبات
commonplace U همه جایی
translocation U جابه جایی
banal U همه جایی
transposition U جابه جایی
shift U جابه جایی
gas log U جایی که گازمیسوزد
shifts U جابه جایی
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
somewhere U یک جایی دریک محلی
drive displacement U جابه جایی سائق
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
attender U شخص حاضر در جایی
stand clear U جایی را ترک کردن
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
somewheres U یک جایی دریک محلی
come from <idiom> U بومی جایی بودن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
synaesthesia U جابه جایی حسی
synesthesia U جابه جایی حسی
to go about U ازجایی به جایی رفتن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
locomotion U جابه جایی حرکتی
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
pentarch U یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
tie down <idiom> U منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
bone dry U جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
to a in U باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
philoginous U زن دوست
hydrophilic U اب دوست
friendless U بی دوست
philogynist U زن دوست
heart to heart U دوست
formalist U دوست
heart-to-heart U دوست
heart-to-hearts U دوست
schoolmates U دوست
schoolmate U دوست
friends U دوست
unfriended U بی دوست
bozo U دوست
amicable U دوست
allying U دوست
chums U دوست
friend U دوست
ally U دوست
leal U دوست
buddies U دوست
chum U دوست
buddy U دوست
hydrophilic compound U اب دوست
dienophile U دی ان دوست
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
housebreaker U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
picklock U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
intruder U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
pen pal U دوست مکاتبهای
family man U زن و بچه دوست
pen pals U دوست مکاتبهای
unlovely U دوست نداشتنی
pen pals U دوست قلمی
family men U زن و بچه دوست
girlfriend U دوست دختر
pen pal U دوست قلمی
girlfriends U دوست دختر
his friend's murder U قتل دوست او
I need my e U من دوست دارم
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
cronies U دوست صمیمی
social U گروه دوست
liquorish U نوشابه دوست
likable U دوست داشتنی
lipophilic U چربی دوست
kissing kind U باهم دوست
likeable U دوست داشتنی
boyfriends U دوست پسر
acidophile U ترشی دوست
isophilic U همجنس دوست
acidophile U اسید دوست
intimado U دوست صمیمی
lithophilous U سنگ دوست
likes U دوست داشتن
liked U دوست داشتن
crony U دوست صمیمی
affect U دوست داشتن
social U جمعیت دوست
affects U دوست داشتن
gregarious U گروده دوست
sporting U بازی دوست
nucleophile U هسته دوست
negrophil U سیاه دوست
like U دوست داشتن
negrophil U زنگی دوست
necrophilous U لاشه دوست
myrmecophilous U مورجه دوست
amativeness U دوست داشتن
anglophile U انگلیسی دوست
heliophilous U افتاب دوست
hand in glove U دوست همراز
hand in glove U دوست یک دل ویکزبان
hand and glove U دوست همراز
hand and glove U دوست یک دل ویکزبان
halophilous U نمک دوست
dislikeable U دوست نداشتنی
germanophil U المان دوست
electrophile U الکترون دوست
gallophile U فرانسه دوست
francophil U فرانسه دوست
francophile U فرانسه دوست
hemophile U خون دوست
dislikable U دوست نداشتنی
humansit U انسان دوست
bibliophil U کتاب دوست
boyfriend U دوست پسر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com