English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sidetrack U از امر اصلی منحرف شدن
sidetracked U از امر اصلی منحرف شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
anti balance tab U بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
tabbed flap U فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
Other Matches
deviated U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating U منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
VL local bus U مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus U مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
master data file U پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
master U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
masters U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura U نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board U که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
prototypal U وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypic U وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
generations U کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
main guard U نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
staple U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generation U کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
stapled U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
first generation computer U کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
initial reserves U ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
stapling U جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
mainstay U مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays U مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis U [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base unit U یکای اصلی واحد اصلی
master file U فایل اصلی پرونده اصلی
base camp U پایگاه اصلی کمپ اصلی
fundamental unit U یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots U شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
aberrant U منحرف
perverted U منحرف
deviant U منحرف
deviate U منحرف
deviator U منحرف
pervert U منحرف
deviates U منحرف
awry U منحرف
deviated U منحرف
deviating U منحرف
deviants U منحرف
amiss U منحرف
hell-bent U منحرف
perverts U منحرف
perverting U منحرف
hell bent U منحرف
lost U منحرف
digressional U منحرف
astray U منحرف
perverse U منحرف
mattering U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters U بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM U سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
digress U منحرف شدن
wrings U منحرف کردن
wringing U منحرف کردن
wring U منحرف کردن
perverting U منحرف کردن
swerving U منحرف کردن
perverts U منحرف کردن
pay off U منحرف شدن
avert U منحرف کردن
digressed U منحرف شدن
digresses U منحرف شدن
hell bent U منحرف شده
averting U منحرف کردن
averted U منحرف کردن
swerving U منحرف شدن
step aside U منحرف شدن
swerves U منحرف کردن
swerves U منحرف شدن
swerved U منحرف کردن
swerved U منحرف شدن
swerve U منحرف کردن
astray U منحرف بیراه
hell-bent U منحرف شده
pervert U منحرف کردن
errant U منحرف بدنام
averts U منحرف کردن
digressing U منحرف شدن
deflect U منحرف کردن
deflected U منحرف شدن
divertive U منحرف کننده
deflected U منحرف کردن
deflecting U منحرف شدن
deflecting U منحرف کردن
deflects U منحرف شدن
deviator U منحرف شونده
deflects U منحرف کردن
divert U منحرف کردن
divert U منحرف شدن
fall off U منحرف شدن
intervert U منحرف کردن
excurse U منحرف شدن
draw off U منحرف کردن
diverts U منحرف شدن
diverts U منحرف کردن
diverted U منحرف شدن
diverted U منحرف کردن
deflect U منحرف شدن
bend U منحرف کردن
curves U کم کم منحرف شدن
curve U کم کم منحرف شدن
deviated U منحرف شدن
deviating U منحرف شدن
deviates U منحرف شدن
diversionary U منحرف کننده
swerve U منحرف شدن
curving U کم کم منحرف شدن
perversity U منحرف بودن
digressively U بطور منحرف
to step aside U منحرف شدن
call off U منحرف کردن
deviate U منحرف شدن
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
divertor switch U کلید منحرف کننده
devious U غیر مستقیم منحرف
deflecting voltage U ولتاژ منحرف کننده
deflecting electrode U الکترد منحرف کننده
deflector plates U صفحههای منحرف کننده
back slide U منحرف شدن از مسیر
antevert U به جلو منحرف کردن
deflecting electrode U صفحه منحرف کننده
skews U منحرف کج نگاه کردن
skewing U منحرف کج نگاه کردن
skew U منحرف کج نگاه کردن
detours U خط سیر را منحرف کردن
distract U منحرف کردن توجه
to call off U منحرف یامنصرف کردن
to put off the scent U ازجاده منحرف کردن
twisty U پیچ دار منحرف
oblique U غیر مستقیم منحرف
detour U خط سیر را منحرف کردن
distracts U منحرف کردن توجه
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic U منحرف کردن ترافیک
wandered U اواره بودن منحرف شدن
wander U اواره بودن منحرف شدن
jump U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumps U تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
diversionary attack U تک منحرف کننده توجه دشمن
wanders U اواره بودن منحرف شدن
slips U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slipped U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
magnetic deflection field U میدان منحرف کننده مغناطیسی
slip U سرخوردن منحرف شدن از مسیر
baffle U منحرف کننده جریان سیال
baffling U منحرف کننده جریان سیال
baffles U منحرف کننده جریان سیال
baffled U منحرف کننده جریان سیال
warp U منحرف کردن تاب برداشتن
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
warped U منحرف کردن تاب برداشتن
incorruptible U فساد نا پذیر منحرف نشدنی
yaw U ازمسیر خود منحرف شدن
warps U منحرف کردن تاب برداشتن
indivertible U انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
yawed U ازمسیر خود منحرف شدن
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
FEP U پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
bolts U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolting U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
to veer off the street U از جاده منحرف شدن [ترا فیک]
bolt U فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
extravagate U ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
sympodium U منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
borrow U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrowed U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
angle block U سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
borrows U مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
pilot tunnel U تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
spoiler U تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
body U 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
authentic document U اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
bodies U 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
source U 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
standby U سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standbys U سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
echo check U بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
master compass U قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
covered U گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
diversionary landing U فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
input/output U فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
to fly off U شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
warp U تاب دار کردن منحرف کردن
warps U تاب دار کردن منحرف کردن
warped U تاب دار کردن منحرف کردن
straying U سرگردان شدن منحرف شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com