English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to fall on ones knees U بیرون افتادن بلابه افتادن
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
inhibit U جلوگیری کردن
prohibit U جلوگیری کردن
rule out U جلوگیری کردن
keep U جلوگیری کردن
to keep back U جلوگیری کردن از
holds U جلوگیری کردن
to provide against U جلوگیری کردن
hold in U جلوگیری کردن
prohibiting U جلوگیری کردن
rebuff U جلوگیری کردن
pull up U جلوگیری کردن
inhibits U جلوگیری کردن
arrested U جلوگیری کردن
prohibits U جلوگیری کردن
restrains U جلوگیری کردن از
restraining U جلوگیری کردن از
arrests U جلوگیری کردن
keeps U جلوگیری کردن
hold U جلوگیری کردن
restrain U جلوگیری کردن از
checks U جلوگیری کردن از
rebuffs U جلوگیری کردن
bridling U جلوگیری کردن از
bridles U جلوگیری کردن از
bridled U جلوگیری کردن از
hinders U جلوگیری کردن
hindering U جلوگیری کردن
hindered U جلوگیری کردن
hinder U جلوگیری کردن
arrest U جلوگیری کردن
check U جلوگیری کردن از
prevent U جلوگیری کردن
checked U جلوگیری کردن از
bridle U جلوگیری کردن از
rebuffed U جلوگیری کردن
rebuffing U جلوگیری کردن
prevents U جلوگیری کردن از
prevents U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن از
prevented U جلوگیری کردن از
preventing U جلوگیری کردن
prevent U جلوگیری کردن از
prevented U جلوگیری کردن
repels U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to pull short U یک مرتبه جلوگیری کردن
nail U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
inhibit U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
inhibits U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to resist heat U از نفوذگرما جلوگیری کردن
nails U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repel U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
nailed U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
repelling U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
holds U متصرف بودن جلوگیری کردن از
hold U متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by U ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstructions U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstruction U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
stump U قطع کردن سنگین افتادن
forestalls U پیش افتادن ممانعت کردن
routing U عزیمت کردن راه افتادن
giving U اتفاق افتادن فدا کردن
gives U اتفاق افتادن فدا کردن
give U اتفاق افتادن فدا کردن
philander U زن بازی کردن دنبال زن افتادن
operate U عمل کردن بکار افتادن
forestalled U پیش افتادن ممانعت کردن
operates U عمل کردن بکار افتادن
stumped U قطع کردن سنگین افتادن
forestall U پیش افتادن ممانعت کردن
trammel U تعدیل کردن بدام افتادن
to come down with a run U پایین افتادن افت کردن
flag U سنگفرش کردن پایین افتادن
flags U سنگفرش کردن پایین افتادن
stumps U قطع کردن سنگین افتادن
operated U عمل کردن بکار افتادن
stumping U قطع کردن سنگین افتادن
to overlie infant U روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
incident U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
winds U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
incidents U ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
hog tie U عاجز ودرمانده کردن از کار افتادن
wind U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
justify U دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifies U دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying U دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation U چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
to keep in U توقیف کردن جلوگیری کردن
hindering U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered U ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind U سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit U بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment U روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
control lock U وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
bacteriolysis U مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore U مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancy U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies U نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
unhorse U از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
slaver U گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
to get caught up in something U در چیزی گیر کردن [افتادن] [گرفتار شدن] [اصطلاح روزمره] [اصطلاح مجازی]
to fall to U شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
suspensions U تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension U تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
stick U گیر کردن گیر افتادن
arrested U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
stoppage U جلوگیری
arrest U سد جلوگیری
arrested U سد جلوگیری
prevention U جلوگیری
forbiddance U جلوگیری
arrests U سد جلوگیری
interdiction U جلوگیری
obstructions U جلوگیری
stoppages U جلوگیری
premunition U جلوگیری
interception U جلوگیری
obstruction U جلوگیری
restraints U جلوگیری
restraint U جلوگیری
suppression U جلوگیری
contraception U جلوگیری
debarment U جلوگیری
countercheck U جلوگیری
power down U خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
interceptive U جلوگیری کننده
inhibitive U وابسته به جلوگیری
inhibitor U جلوگیری کننده
uncontrollably U غیرقابل جلوگیری
letted U منع جلوگیری
uncontrollable U غیرقابل جلوگیری
preventive U عامل جلوگیری
preventive U جلوگیری کننده
interdict U جلوگیری ممنوعیت
inhibiter U جلوگیری کننده
abatement U فروکش جلوگیری
premune U ناشی از جلوگیری
prevenience U منع جلوگیری
preventability U قابلیت جلوگیری
preventable U قابل جلوگیری
birth control U جلوگیری از ابستنی
preventible U قابل جلوگیری
accident prevention U جلوگیری از سانحه
quenchable U قابل جلوگیری
quenchless U غیرقابل جلوگیری
repessive U جلوگیری کننده
controlment U اختیارداری جلوگیری
suppressor U جلوگیری کننده
suppressive U جلوگیری کننده
preclusive U جلوگیری کننده
contraception U جلوگیری از ابستنی
noise suppression U جلوگیری ازپارازیت
preservation U محافظت جلوگیری
stops U جلوگیری منع
stopping U جلوگیری منع
arrests U جلوگیری از سقوط
stopped U جلوگیری منع
stop U جلوگیری منع
arrested U جلوگیری از سقوط
irrepressible U جلوگیری نکردنی
block age U جلوگیری انسداد
arrest U جلوگیری از سقوط
erosion control U جلوگیری از فرسایش
repressed U جلوگیری شده
checkless U غیرقابل جلوگیری
preservatives U ماده جلوگیری
inhibitions U جلوگیری از بروزاحساسات
preservative U ماده جلوگیری
inhibition U جلوگیری از بروزاحساسات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com