English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
diagonally U ازگوشهای بگوشه روبرو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hermitic U وابسته بگوشه نشینی زهدامیز
opposite U روبرو
adverse U روبرو
frontal U روبرو
opposites U روبرو
head on U روبرو
head-on U روبرو
afront U روبرو
vis a vis U روبرو
vis-a-vis U روبرو
confronted U روبرو شدن با
confront U روبرو شدن با
the house over the way U خانه روبرو
stand up to U روبرو شدن با
on the opposite side U در طرف روبرو
head wind U باد روبرو
confronting U روبرو شدن با
confronts U روبرو شدن با
full view U نمای روبرو
facing pages U صفحات روبرو
apposed engine U موتور روبرو
opposite U روبرو معکوس
opposites U روبرو معکوس
opposed U روبرو مواجه
opposites U وارونه از روبرو
opposite U وارونه از روبرو
up against <idiom> U روبرو شدن با
encountering U روبرو شدن بادشمن
horizontally opposed engine U موتور تخت روبرو
encountered U روبرو شدن بادشمن
encounter U روبرو شدن بادشمن
opposed piston engine U موتور سیلندر روبرو
fronting U فرمان سر روبرو جلو
to stand up to one's opponent U با حریف روبرو شدن
front U فرمان سر روبرو جلو
encounters U روبرو شدن بادشمن
acounter U روبرو شدن بادشمن
vis a vis U شخص روبرو درمقابل
vis-a-vis U شخص روبرو درمقابل
affront روبرو دشنام دادن
opposed piston engine U موتور پیستون روبرو متقابل
to face the music U دلیرانه با چیزی روبرو شدن
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
stand up to someone <idiom> U شجاعت روبرو شدن را داشتن
opposability U امادگی برای روبرو گذاشتن
volte face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
volte-face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
rencounter U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
there is a fire opposites U در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
punched U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punches U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
left slide U حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
end on U سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com