English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jade U ازکار انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
incapacitating U ازکار افتادن
paralysis U ازکار افتادگی
break down <idiom> U ازکار افتادن
worked up U ازکار در امده
worker U ازکار در امده
incapacitated U ازکار افتادن
cessation from work U فراغت ازکار
incapacitate U ازکار افتادن
incapacitates U ازکار افتادن
obsolete U ازکار افتاده
cessation from work U دست کشی ازکار
superpurgation U بی اندازه ازکار کردن
knock off U ازکار دست کشیدن
put (something) past someone (negative) <idiom> U ازکار شخص متعجب شدن
sweeney U ازکار افتادگی یا فلج عضلات کتف
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dead engine U موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
omitted U انداختن
overthrew U بر انداختن
thrust U انداختن
overthrow U بر انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
omits U انداختن
benite U به شب انداختن
omit U انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
slings U انداختن
to draw lots U انداختن
omitting U انداختن
deleting U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
to skips over U انداختن
throw U انداختن
throwing U انداختن
throws U انداختن
hitched U انداختن
deletes U انداختن
deleted U انداختن
delete U انداختن
overthrows U بر انداختن
to hew down U انداختن
rut U خط انداختن
fells U انداختن
flings U انداختن
to put back U پس انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
hewed U انداختن
hew U انداختن
felling U انداختن
felled U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
fell U انداختن
hurls U انداختن
hurled U انداختن
to let fall U انداختن
ruts U خط انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
pilling U تل انداختن
hitch U انداختن
to leave out U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
fling U انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
flinging U انداختن
spilling U انداختن
spills U انداختن
to let drop U انداختن
hurl U انداختن
emplace U جا انداختن
leave out U انداختن
launched U به اب انداختن
floriate U گل انداختن در
lines U خط انداختن در
line U خط انداختن در
let fall U انداختن
launches U به اب انداختن
hewn U انداختن
relegate U انداختن
to play a searchlight U انداختن
relegated U انداختن
launching U به اب انداختن
retroject U پس انداختن
relegates U انداختن
run home U جا انداختن
relegating U انداختن
lay away U انداختن
lash vt U انداختن
stagger U از پا انداختن
jaculate U انداختن
prostrate U از پا انداختن
brush finish U خط انداختن
launch U به اب انداختن
string U زه انداختن به
deracination U بر انداختن
spilled or spilt U انداختن
souse U انداختن
immobilising U از رواج انداختن
siring U نیا پس انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
deform U ازشکل انداختن
To cast a shadow . U سایه انداختن
deforming U ازشکل انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
immobilized U از رواج انداختن
immobilize U از رواج انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
embroil U به نزاع انداختن
embroiled U به نزاع انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
embroiling U به نزاع انداختن
embroils U به نزاع انداختن
sire U نیا پس انداختن
sired U نیا پس انداختن
sires U نیا پس انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
hinder U بتاخیر انداختن
immobilises U از رواج انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
to take the photograph of U عکس انداختن از
dismounting U ازفرماندهی انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
to throw off U دور انداختن
to throw in the towel U لنگ انداختن
inveigle U بدام انداختن
inveigled U بدام انداختن
moulted U پوست انداختن
inveigles U بدام انداختن
moult U پوست انداختن
molts U پوست انداختن
molting U پوست انداختن
molted U پوست انداختن
inveigling U بدام انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
nauseated U از رغبت انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
immobilised U از رواج انداختن
slobbers U دهان را اب انداختن
hindered U بتاخیر انداختن
slobbering U دهان را اب انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
slobbered U دهان را اب انداختن
interject U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interjects U درمیان انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
slobber U دهان را اب انداختن
moults U پوست انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
nauseates U از رغبت انداختن
to throw out U بیرون انداختن
emasculate U از مردی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
pickle U ترشی انداختن
triggers U راه انداختن
pickles U ترشی انداختن
triggered U راه انداختن
trap U بدام انداختن
trap U درتله انداختن
trap U در تله انداختن
inaugurate U براه انداختن
trigger U راه انداختن
inaugurated U براه انداختن
depresses U ازارزش انداختن
inaugurates U براه انداختن
miscast U بناحق انداختن
disfigure U از شکل انداختن
knock-ups U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
knock up U از کار انداختن
expels U بیرون انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com