Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
foretell
U
ازپیش اگاهی دادن
foretelling
U
ازپیش اگاهی دادن
foretells
U
ازپیش اگاهی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bespeak
U
ازپیش سفارش دادن
to knock a person's head off
U
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to give intelligence
U
اگاهی دادن
apprising
U
اگاهی دادن
to give notice
U
اگاهی دادن
notifies
U
اگاهی دادن
notify
U
اگاهی دادن
to give to understand
U
اگاهی دادن
apprises
U
اگاهی دادن
notifying
U
اگاهی دادن
informs
U
اگاهی دادن
notified
U
اگاهی دادن
apprise
U
اگاهی دادن
to give the alarm
U
اگاهی دادن
informing
U
اگاهی دادن
inform
U
اگاهی دادن
briefed
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
brief
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefer
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
forecasts
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecast
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
to off an agreement
U
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
preferment
U
ازپیش
to give the guy to
U
گریختن ازپیش
forefeel
U
ازپیش احساس کردن
advance
ازپیش فرستاده شده
it was p of evil
U
بدی را ازپیش خبرمیداد
advancing
ازپیش فرستاده شده
advances
U
: ازپیش فرستاده شده
forewarned
U
ازپیش اخطار کردن
forewarns
U
ازپیش اخطار کردن
forewarn
U
ازپیش اخطار کردن
foredoom
U
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
the bird is p of that event
U
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
hare and hounds
U
بازی ای که دوتن بنام خرگوش ازپیش دویده خردههای کاغذبرزمین م
theory of epigensis
U
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
pre engage
U
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
perception
U
اگاهی
intelligence
U
اگاهی
advertisements
U
اگاهی
awareness
U
حس اگاهی
informational
U
اگاهی
knowledge
U
اگاهی
inkling
U
اگاهی
appreciation
[awareness]
U
حس اگاهی
intimations
U
اگاهی
noticing
U
اگاهی
perceptions
U
اگاهی
conscious mind
U
حس اگاهی
conscience
[archaic for: consciousness]
U
حس اگاهی
notice
U
اگاهی
idea
U
اگاهی
ideas
U
اگاهی
consciousness
U
اگاهی
consciousness
U
حس اگاهی
noticed
U
اگاهی
notices
U
اگاهی
acquaintances
U
اگاهی
intimation
U
اگاهی
conizance
U
اگاهی
i.e.
U
اگاهی
cogency
U
اگاهی
awareness
U
اگاهی
information
U
اگاهی
mindfulness
U
اگاهی
monition
U
اگاهی
prescience
U
اگاهی از پیش
conversance
U
اگاهی کامل
criminal i. department
U
اداره اگاهی
conversancy
U
اگاهی کامل
the d. poliee
U
اداره اگاهی
to come to know
U
اگاهی یافتن
criminal investigation department
U
اداره اگاهی
cognizance
U
شناسایی اگاهی
foreknowledge
U
اگاهی از پیش
the infinitive mood
U
مصدر اگاهی
group consciousness
U
اگاهی گروهی
knowledge base
U
پایگاه اگاهی
precognition
U
پیش اگاهی
foredknowlege
U
اگاهی از پیش
knowledge domain
U
قلمرو اگاهی
forebedement
U
اگاهی از پیش
coconscious
U
اگاهی ثانوی
advertiser
U
اگاهی دهنده
coconsciousness
U
اگاهی ثانوی
knowledge engineer
U
مهندسی اگاهی
knowlege representation
U
نمایش اگاهی
monitors
U
اگاهی دهنده
monitored
U
اگاهی دهنده
monitor
U
اگاهی دهنده
class consciousness
U
اگاهی طبقهای
auguries
U
پیش اگاهی
augury
U
پیش اگاهی
informants
U
اگاهی دهنده
transinformation
U
اگاهی متقابل
letter of a
U
اگاهی نامه
learns
U
اگاهی یافتن
learn
U
اگاهی یافتن
information theory
U
نظریه اگاهی
meta knowledge
U
اگاهی غیرنمادین
awakened
U
اگاهی یافته
advertisers
U
اگاهی دهنده
informatory
U
اگاهی بخش
informant
U
اگاهی دهنده
sensibleness
U
عملی بودن اگاهی
we are informed by him that
U
محترما` اگاهی میدهد که
you are advised that
U
به شما اگاهی میدهد
foretold
U
از پیش اگاهی داد
dopes
U
اگاهی داروی مخدر
dope
U
اگاهی داروی مخدر
science
U
علم طبیعی اگاهی
Scotland
U
اداره اگاهی در لندن
subliminal
U
خارج ازمرحله اگاهی
alarms
U
: هشدار اگاهی از خطر
alarmingly
U
: هشدار اگاهی از خطر
subliminally
U
خارج ازمرحله اگاهی
sciences
U
علم طبیعی اگاهی
alarm
U
: هشدار اگاهی از خطر
alarmed
U
: هشدار اگاهی از خطر
for your information
U
برای اگاهی شما
immediacy
U
اگاهی حضور ذهن
foreknow
U
از غیب اگاهی داشتن
alarum
U
: هشدار اگاهی از خطر
monitory
U
وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
to keep the track of something
U
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
self awareness
U
اگاهی از خود خویشتن شناسی
enlightement
U
روشنی فکر اگاهی حقیقی
to obtaini. on anything
U
درباره چیزی اگاهی یافتن
know allmen by these presents
U
بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
intelligently
U
از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
it came to my knowledge
U
من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
i have no idea of that
U
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
agents provocateurs
U
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
agent provocateur
U
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
fenders
U
علائمی که جهت اگاهی ازوضع جاده در راهها نصب میشود
books
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
book
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
private d.
U
کسیکه دست مزد گرفته درکارویژه ایی کاریا اگاهی میکند
booked
U
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
wrming message
U
پیام تشخیصی که توسط کامپایلر برای اگاهی استفاده کننده تولید میشود
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
prity to any one's designs
U
اگاهی از مقاصدنهانی کسی محرمیت نسبت مقاصد کسی
presentment
U
اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
subjective
U
فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
i have no knowledge of it
U
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
preconsclous
U
قبل از هوشیاری قبل از خود اگاهی
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
information science
U
علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com