English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
geodetically U ازروی علم زمین پیمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
measurement ofland U زمین پیمایی
perambulation U زمین پیمایی
measuring rod U گز زمین پیمایی
levelling rod U زمین پیمایی
surveying U زمین پیمایی
surveyed U زمین پیمایی مساحی
survey U زمین پیمایی مساحی
surveys U زمین پیمایی مساحی
fieldwork U کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
geodetic U وابسته به علم زمین پیمایی درسطح کره
geodesical U وابسته بعلم زمین پیمایی درسطح کره
ground observation U دیدبانی ازروی زمین
pick up <idiom> U برداشتن چیزی ازروی زمین
injudiciously U بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly U ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially U ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pusillanimously U ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
discerningly U ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
expertly U ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
hypsometry U بلندی پیمایی
marched U راه پیمایی
marching U راه پیمایی
odometry U مسافت پیمایی
marches U راه پیمایی
stereometry U گنج پیمایی
gunters chain U زنجیرزمین پیمایی
march U راه پیمایی
forced marching U راه پیمایی اجباری
sashay U راه پیمایی تفریحی
fathomed U عمق پیمایی کردن
fathom U عمق پیمایی کردن
trudge U راه پیمایی بازحمت
to cast the lead U ژرف پیمایی کردن
mountaineers U کوه پیمایی کردن
fathoming U عمق پیمایی کردن
mountaineer U کوه پیمایی کردن
trudged U راه پیمایی بازحمت
trudging U راه پیمایی بازحمت
fathoms U عمق پیمایی کردن
trudges U راه پیمایی بازحمت
stereometry U حجم پیمایی جسم سنجی
fathom U واحد عمق پیمایی برابر با 6 پا
funeral march U راه پیمایی درمراسم جنازه
fathoms U واحد عمق پیمایی برابر با 6 پا
fathoming U واحد عمق پیمایی برابر با 6 پا
fathomed U واحد عمق پیمایی برابر با 6 پا
marching U ماه مارس راه پیمایی کردن
march U ماه مارس راه پیمایی کردن
marches U ماه مارس راه پیمایی کردن
marched U ماه مارس راه پیمایی کردن
leagues U واحد راه پیمایی که تقریبامساوی 4/2 تا 6/4 میل است
league U واحد راه پیمایی که تقریبامساوی 4/2 تا 6/4 میل است
jacob's staff U چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
minuteman U نوعی موشک سه مرحلهای قاره پیمایی که کلاهک اتمی حمل میکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
from U ازروی
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
finically U ازروی وسواس
puerilely U ازروی بچگی
childishly U ازروی بچگی
grammatically U ازروی دستور
subtly U ازروی زیرکی
sure U ازروی یقین
flatulently U ازروی نفخ
flatulently U ازروی لاف
ill humouredly U ازروی بد خویی
flightily U ازروی بوالهوسی
surest U ازروی یقین
floutingly U ازروی استهزاء
floutingly U ازروی اهانت
fractiously U ازروی کج خلقی
in the abstract U ازروی تجرید
surer U ازروی یقین
frivolously U ازروی نادانی
politicly U ازروی مصلحت
powerlessly U ازروی ضعف
flippantly U ازروی سبکی
circumspectly U ازروی احتیاط
profligately U ازروی هرزگی
rakishly U ازروی هرزگی
pessimistically U ازروی بد بینی
dissolute U ازروی هرزگی
inefficiently U ازروی بی عرضگی
basely U ازروی پستی
irefully U ازروی تندی
inadequately U ازروی بی کفایتی
irreligiously U ازروی بی دینی
preponderantly U ازروی فضیلت
irresolutely U ازروی بی تصمیمی
antagonistically U ازروی رقابت
irreverently U ازروی بی حرمتی
inexorably U ازروی سنگدلی
stupidly U ازروی نادانی
blamelessly U ازروی بی گناهی
blunderingly U ازروی اشتباه
hurry skurry U ازروی دستپاچگی
hurry scurry U ازروی دستپاچگی
glozingly U ازروی مداهنه
heretically U ازروی فسادعقیده
insesately U ازروی بی عاطفگی
joyfully U ازروی خوشحالی
purposelessly U ازروی بی مقصودی
insesately U ازروی بیحسی
by the book U ازروی کتاب
headily U ازروی خودسری
by i U ازروی ندانستگی
submissively U ازروی فروتنی
empirically U ازروی شارلاتانی
inefficiently U ازروی بی کفایتی
corruptly U ازروی تباهی
dishonorable U ازروی بی شرمی
disingenuously U ازروی تزویر
indecently U ازروی بی شرمی
disobilgingly U ازروی نامهربانی
incontinently U ازروی بی عفتی
dissolutely U ازروی هرزگی
distastefully U ازروی بی رغبتی
doubliy U ازروی تزویر
inconstantly U ازروی بی ثباتی
constantly U ازروی ثبات
obedienlv U ازروی فرمانبرداری
glaringly U ازروی خودنمائی
open mindldly U ازروی بی تعصبی
dizzily U ازروی گیجی
huffily U ازروی زودرنجی
huffily U ازروی کج خلقی
disgustedly U ازروی بیزاری
indecisively U ازروی دو دلی
crookedly U ازروی نادرستی
inexactly U ازروی بی دقتی
mystically U ازروی تصوف
courageously U ازروی جرات
inquisitively U ازروی کنجکاوی
indelicately U ازروی بی نزاکتی
deridingly U ازروی ریشخند
irritably U ازروی تندمزاجی
contumaciously U ازروی سرکشی
muddily U ازروی گیجی
contextually U ازروی قراین
irritably U ازروی تندی
constrainedly U ازروی اجبار
discontentedly U ازروی نارضایتی
discursively U ازروی استدلال
considerately U ازروی ملاحظه
despondingly U ازروی افسردگی
despondently U ازروی افسردگی
ill humouredly U ازروی بدخلقی
brotherly U ازروی دوستی
equivocally U ازروی ایهام
illy U ازروی بد خواهی
perfidiously U ازروی خیانت
evadingly U ازروی تجاهل
ill naturedly U ازروی بد خویی
excursively U ازروی بی ترتیبی
enterprisingly U ازروی توکل
ill humouredness U ازروی بد خلقی
experientially U ازروی تجربه
facetiously U ازروی شوخی
querulousy U ازروی کج خلقی
fatuously U ازروی بیشعوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com