English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
phyle U قبیله
phylon U قبیله
castes U قبیله
caste U قبیله
gens U قبیله
tribes U قبیله
tribe U قبیله
phylum U قبیله
sheiks U رئیس قبیله
sheikhs U رئیس قبیله
chieftainship U ریاست قبیله
tribesman U ایلیاتی هم قبیله
chieftaincy U ریاست قبیله
shaman U جادوگر قبیله
sheik U رئیس قبیله
tribalism U قبیله گرایی
chieftains U رئیس قبیله
clan U طایفه قبیله
tribesmen U ایلیاتی هم قبیله
sheikh U رئیس قبیله
clans U طایفه قبیله
medicine man U پزشک قبیله
gallican U اهل قبیله گل
phylarch U رئیس قبیله
detribalize U بی قبیله کردن
detribalization U جدایی از قبیله
chieftain U رئیس قبیله
tribesmen U عضو قبیله یا طایفه
tribesman U عضو قبیله یا طایفه
intertribal U واقع در میان قبیله ها
detribalize U از قبیله خودجدا شدن
massachusetts U نام یک قبیله سرخ پوست
massachusett U نام یک قبیله سرخ پوست
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> U یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
seminole U قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
totemite U معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
totemist U معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
eponymy U اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
kaffir U کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
kafir U کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
phratry U درتاریخ یونان واحد قومیت یکی از تقسیمات سه گانه قبیله
matrimony U ازدواج
marriageable age U ازدواج
spousal U ازدواج
hymens U ازدواج
marriage U ازدواج
hymen U ازدواج
marriages U ازدواج
mesalliance U ازدواج با زیردستان
mismatch U ازدواج ناجور
misogamist U بیزار از ازدواج
misogamy U بیزاری از ازدواج
misogamy U ازدواج ستیزی
nullity of marriage U بطلان ازدواج
post nuptial U بعد از ازدواج
civil marriage U ازدواج محضری
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
wedder U ازدواج کننده
wive U ازدواج کردن
civil marriages U ازدواج محضری
wedded U ازدواج کرده
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
registration of marriage U ثبت ازدواج
temporary marriage U ازدواج موقت
termination of marriage U فسخ ازدواج
to take to wife U ازدواج کردن با
wedded U وابسته به ازدواج
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
gamophobia U ازدواج هراسی
matrimonial U مربوط به ازدواج
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
join U ازدواج کردن
matrimony U ازدواج نکاح
sole U ازدواج نکرده
soles U ازدواج نکرده
joined U ازدواج کردن
joins U ازدواج کردن
affiance U پیمان ازدواج
remarriage U ازدواج مجدد
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
marriage line U گواهینامه ازدواج
matches U ازدواج زورازمایی
marries U ازدواج کردن
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
marriage bed U قباله ازدواج
remarriages U ازدواج مجدد
match U ازدواج زورازمایی
single U ازدواج نکرده
marriage registry U دفتر ازدواج
marry U ازدواج کردن
premarital U پیش از ازدواج
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
nubile U قابل ازدواج و همسری
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
newlywed U تازه ازدواج کرده
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
polygeny U پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
shack up with <idiom> U هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
prothalamium U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
fornication U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
morgantic marriage U ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
free love U عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
prothalamion U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
Oedipus U ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard U هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
judicial separaion U در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion U خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
khamseh U خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com