Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
immobilised
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
immobilizing
U
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilises
U
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizes
U
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilised
U
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilising
U
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilized
U
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilize
U
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
freeze
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
play
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
constant of motion
U
ثابت حرکت
freeze
U
ثابت نگاه داشتن
freezes
U
ثابت نگاه داشتن
peg
U
ثابت نگه داشتن قیمت
pegs
U
ثابت نگه داشتن قیمت
plotters
U
با حرکت داده قلم به دو جهت و کاغذ ثابت
plotter
U
با حرکت داده قلم به دو جهت و کاغذ ثابت
to leave everything as it is
[not to change anything]
U
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
rate joystick
U
سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
kinesalgia
U
دردی که ازجنبش ماهیچه پیداشود
control surface angle
U
زاویه بین مبداء سنجش حرکت سطوح کنترل و وتر سطح ثابت یا محور طولی هواپیما
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
exchangeable
U
درایو دیسک با پوش قابل حرکت . در مقابل دیسک ثابت
rebounding
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
constant speed drive
U
چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
cruising
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
differential ailerons
U
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
fixation
U
ثابت کردن
truer
U
ثابت کردن
truest
U
ثابت کردن
stabilising
U
ثابت کردن
stabilised
U
ثابت کردن
fixations
U
ثابت کردن
stabilises
U
ثابت کردن
demonstrates
U
ثابت کردن
evidence
U
ثابت کردن
to make out
U
ثابت کردن
prove
U
ثابت کردن
proved
U
ثابت کردن
proves
U
ثابت کردن
demonstrating
U
ثابت کردن
stabilizes
U
ثابت کردن
stabilized
U
ثابت کردن
stabilize
U
ثابت کردن
true
U
ثابت کردن
pinning
U
ثابت کردن
pinned
U
ثابت کردن
clinch
U
ثابت کردن
pin
U
ثابت کردن
to let the saw dust out of
U
را ثابت کردن
fixes
U
ثابت کردن
prover
U
ثابت کردن
fix
U
ثابت کردن
clinched
U
ثابت کردن
to bring home
U
ثابت کردن
demonstrated
U
ثابت کردن
clinches
U
ثابت کردن
clinching
U
ثابت کردن
demonstrate
U
ثابت کردن
stable
U
ثابت کردن استوارشدن
stables
U
ثابت کردن استوارشدن
evidence
U
ثابت کردن سند
to prove with reasons
U
با دلیل ثابت کردن
to make a point
U
نکتهای را ثابت کردن
to put one in the wrong
U
کسیرا ثابت کردن
reason
U
با دلیل ثابت کردن
call someone's bluff
<idiom>
U
ثابت کردن ادعا
reasons
U
با دلیل ثابت کردن
destabilize
U
غیر ثابت کردن
evidence
U
شاهد باگواهی ثابت کردن
stabilised
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilize
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilizes
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilized
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilises
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilising
U
استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
sheet down
U
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
slush down
U
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
hovering
U
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
attaching
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
attach
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
posit
U
ثابت کردن فرض کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
attaches
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
lattices
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
sailed
U
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
U
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
U
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
cut down to size
<idiom>
U
ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
waving
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbers
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
U
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on
U
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
U
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
fish tailing
U
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
stroke
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
U
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
ager
U
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
loitering
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
U
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
departures
U
حرکت کردن
whir
U
حرکت کردن
get under way
U
حرکت کردن
sail
U
حرکت کردن
move
U
حرکت کردن
sailed
U
حرکت کردن
moved
U
حرکت کردن
sailings
U
حرکت کردن
have way on
U
حرکت کردن
departure
U
حرکت کردن
to bear oneself
U
حرکت کردن
skew
U
کج حرکت کردن
to weigh anchor
U
حرکت کردن
waggles
U
حرکت کردن
skews
U
کج حرکت کردن
skewing
U
کج حرکت کردن
inch
U
حرکت کردن
waggling
U
حرکت کردن
waggle
U
حرکت کردن
waggled
U
حرکت کردن
moves
U
حرکت کردن
transfers
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
U
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion
U
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com