Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dispossessor
U
ازتصرف محروم کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disseisin
U
محروم شدگی ازتصرف
dispossess
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disseise
U
ازتصرف خارج کردن
disseisin
U
تحریم کسی ازتصرف ملک خود
disseisor
U
کسیکه دیگری را ازتصرف ملک خودمحروم میکند
disseisee
U
کسیکه ازتصرف ملک خودمحروم شده است
blighted
U
محروم
deprived
U
محروم
sans
U
محروم از
bereaved
U
محروم
cold turkey
U
محروم
disadvantaged
U
محروم
strip
U
محروم کردن از
devest
U
محروم کردن
deprivable
U
محروم کردنی
lower class
U
طبقه محروم
subclass
U
طبقه محروم
to cut off
U
محروم کردن
to be defected
U
محروم شدن
underclass
U
طبقهی محروم
cut off
U
محروم کردن
deprives
U
محروم کردن
choiceless
U
محروم از حق انتخاب
depriving
U
محروم کردن
deprive
U
محروم کردن
abdicate
U
محروم کردن
abdicated
U
محروم کردن
have not nations
U
ملل محروم
bereave
U
محروم کردن
exclude
U
محروم کردن
excludes
U
محروم کردن
excludable
U
محروم کردنی
dis-
U
محروم کردن
exclusion
U
محروم سازی
disadvantaged children
U
کودکان محروم
disinherited
U
محروم ازارث
underclass
U
طبقه محروم
abdicating
U
محروم کردن
abdicates
U
محروم کردن
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
inalienable
U
محروم نشدنی لایتجزا
dispossessing
U
محروم کردن دورکردن
dispossesses
U
از تصرف محروم کردن
dispossesses
U
محروم کردن دورکردن
dispossessed
U
از تصرف محروم کردن
disinherits
U
از ارث محروم کردن
unvoice
U
محروم از صدا کردن
disinheriting
U
از ارث محروم کردن
disinherit
U
از ارث محروم کردن
estopel
U
امرخاصی محروم شود
dispossessed
U
محروم کردن دورکردن
dispossess
U
از تصرف محروم کردن
dispossessing
U
از تصرف محروم کردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
unsight
U
از دیدن محروم کردن
unhouseled
U
محروم از عشاء ربانی
dispossess
U
محروم کردن دورکردن
mayhen
U
ازوسیله دفاع محروم کردن
dehumanised
U
از خصائص انسانی محروم شدن
disfranchise
U
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disendow
U
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracized
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
disbar
U
از شغل وکالت محروم کردن
privations
U
محروم سازی تعلیق مقام
ostracizes
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance
U
وراث را از ارث محروم کردن
ostracizing
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
privation
U
محروم سازی تعلیق مقام
dehumanises
U
از خصائص انسانی محروم شدن
attaint
U
مقصر دانستن محروم کردن
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
infamous
U
محروم از حقوق مدنی ترذیلی
dehumanizing
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized
U
از خصائص انسانی محروم شدن
To cut somebody out of a wI'll.
U
کسی را از ارث محروم کردن
dehumanize
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising
U
از خصائص انسانی محروم شدن
ostracism
U
محروم کردن از حقوق اجتماعی
underprivileged
U
محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
To be deprived of something .
U
از چیزی محروم شدن ( ماندن )
disestablish
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unsex
U
از خواص جنسی محروم کردن
disestablishes
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracises
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishing
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracised
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass
U
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
She has had many privations in her youth .
U
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
disfranchisement
U
محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
ostracising
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
ostracize
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
These trees deprive the house of light .
U
این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
disincorporate
U
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
lumpen
U
محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
tantalises
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
tantalize
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disqualifications
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalizes
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
thefts
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
lock out
U
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
U
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
presenter
U
ارائه کننده معرفی کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
presenters
U
ارائه کننده معرفی کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
presentor
U
ارائه کننده معرفی کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com