English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
osset U اریایی نژادان قفقاز مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aryan U اریایی
indo aryan U هند و اریایی
aryan U زبان اریایی
indo aryan U به زبانهای اریایی و هندوستان
pan germanism U نظریه مبتنی بر برتری نژاد اریایی ژرمنی بر سایر نژادها
caucasia U قفقاز
cpu time U مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central U متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
caucasus U کوه قفقاز
ossetian U وابسته به اوستهای قفقاز
ossetic U وابسته به اوستهای قفقاز
Perpedil U شهر پرپدیل در داغستان قفقاز
headquarters U شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central U سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
hex-column U طرح ستونی شش وجهی [طرح سه ترنجی که بیشتر در قراچه آذربایجان و شیروان قفقاز بافته شده و متن اصلی آن را سه ترنج شش گوش در بر می گیرد.]
caucasus U منطقه قفقاز و یا آذربایجان و ارمنستان امروزی در شوروی که قالی آن با گره ترکی و نقوش هندسی همراه بوده و به نام قالی قفقازی معروف است
dragon sumak U طرح سومک اژدهایی [این طرح در قرون نوزدهم و بیستم میلادی در قفقاز بافته شده و زمینه اصلی آن جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
hands of Fatima U طرح دستان فاطمه [نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
Lesghi star U ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
cores U مرکزی
central U مرکزی
focal line U خط مرکزی
centerline U خط مرکزی
centrical U مرکزی
central pumping station U مرکزی
centre pocket U مرکزی
core U مرکزی
focal U مرکزی
axial U مرکزی
cl U خط مرکزی
central position U وضعیت مرکزی
centralist U مرکزی نگر
central position U قرارگاه مرکزی
head office U دفتر مرکزی
centralists U مرکزی نگر
axial pressure U فشار مرکزی
central station U نیروگاه مرکزی
holding company U شرکت مرکزی
central office U دفتر مرکزی
head office U اداره مرکزی
central head U فشار مرکزی
centripetal U جانب مرکزی
centrifugal U گریز از مرکزی
eccentricities U برون مرکزی
eccentricity U برون مرکزی
centrically U بطور مرکزی
centre game U بازی مرکزی
central heating U حرارت مرکزی
central heating U گرمایش مرکزی
central terminal U پایانه مرکزی
centrosymmetric U متقارن مرکزی
centrum U جسم مرکزی
central processing unit U واحدپردازنده مرکزی
central processor U پردازنده مرکزی
fovea centralis U فرورفتگی مرکزی
fore and aft center line U خط مرکزی سراسری
central processor U پردازشگر مرکزی
directrix U خط تیر مرکزی
central site U سایت مرکزی
central government U حکومت مرکزی
central canal U مجرای مرکزی
central bank U بانک مرکزی
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
three centred curve U منحنی سه مرکزی
three center bonding U پیوند سه مرکزی
central city U شهر مرکزی
central control desk U میزفرمان مرکزی
central sulcus U شیار مرکزی
concourse U تالار مرکزی
centralized plan U پلان مرکزی
central fissure U شیار مرکزی
central gyrus U شکنج مرکزی
central convolution U شکنج مرکزی
central focusing wheel U چرخهزوم مرکزی
center base U میدان مرکزی
subcentral U زیر مرکزی
central U تلفن چی مرکزی
spherical angle U زاویه مرکزی
nucleus U لب هسته مرکزی
mainframe U پردازنده مرکزی
center U گروه مرکزی
centralism U مرکزی نگری
central load U بار مرکزی
mainframes U پردازنده مرکزی
boost coil U کوئل مرکزی
center distance U فاصله مرکزی
state government U دولت مرکزی
nuclei U لب هسته مرکزی
central U کامپیوتر مرکزی
heartlands U منطقه مرکزی وحیاتی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
post offices U اداره مرکزی پست
axis of the bore U محور مرکزی لوله
central heating system U دستگاه حرارت مرکزی
central control panel U تابلوی مرکزی کنترل
center U وسط ونقطه مرکزی
central mass storage U انباره انبوه مرکزی
central planning U برنامه ریزی مرکزی
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
central processing unit U واحد پردازش مرکزی
center of gravity axis U محور ثقل مرکزی
cento U سازمان پیمان مرکزی
post office U اداره مرکزی پست
heartland U منطقه مرکزی وحیاتی
scandinavian defence U دفاع متقابل مرکزی
rimland U حومه ناحیه مرکزی
nave U تالار مرکزی صحن
naves U تالار مرکزی صحن
precentral gyrus U شکنج پیش مرکزی
core U هسته مرکزی مفتول
cores U هسته مرکزی مفتول
one shot pump U پمپ روغن مرکزی
centered U وسط ونقطه مرکزی
statolatry U حمایت ازقدرت مرکزی
the middlands U استانهای مرکزی انگلستان
unit central processing U واحد پردازش مرکزی
inner city U بخش مرکزی شهر
inner cities U بخش مرکزی شهر
GHQ U مخفف ستاد مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
vertical center line illusion U خطای خط قائم مرکزی
centers U وسط ونقطه مرکزی
gold U دایره مرکزی هدف
golds U دایره مرکزی هدف
geocentric system U دستگاه زمین مرکزی
centre pawns U پیادههای مرکزی شطرنج
multicenter binding U پیوند چند مرکزی
centre counter defence U دفاع متقابل مرکزی
geocentric U دوران زمین مرکزی
conurbation U شهر مهم مرکزی
downtown U قسمت مرکزی شهر
conurbations U شهر مهم مرکزی
measures of central tendency U اندازههای گرایش مرکزی
heliocentric system U دستگاه خورشید مرکزی
centred U وسط ونقطه مرکزی
central tendency measures U اندازههای گرایش مرکزی
centre U وسط ونقطه مرکزی
x ring U دایره مرکزی هدف تیراندازی
central railway station U ایستگاه مرکزی راه اهن
high asia U قسمت بلند و مرکزی امریکا
general posr office U اداره مرکزی پست در لندن
king's yellow U مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
organization of central american states U سازمان دول امریکای مرکزی
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
geothermic U وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermal U وابسته به حرارت مرکزی زمین
radian U زاویه مرکزی قوس دایره
directrix U خط مرکزی منطقه اتش توپ
Ivory Coast U کرانهی مرکزی و غربی افریقا
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
geocentric U دارای مرکزی در زمین زمینی
umbilical U واقع در نزدیکی ناف مرکزی
central food preparation facility U کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
pecans U درخت گردوی امریکای مرکزی
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
keels U ستون عرضی مرکزی ناو
pecan U درخت گردوی امریکای مرکزی
keel U ستون عرضی مرکزی ناو
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
danish gambit U گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
abneural U واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
wing section U بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
central air data U مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
floral design U طرح گل و بته [قدیمی ترین فرش بافته شده با این طرح مربوط به قرن هجدهم میلادی در منطقه قفقاز روسیه می باشد. این طرح به گونه های مختلف بافته شده و ریشه در فرهنگ کشور دارد مثل گل لاله در فرش ترکیه.]
pomegrenate design U طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock U طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
C.I.A U مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
slovak U نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu U Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
crom U قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center U شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
indirect objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objecting U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
microprocessor U مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
log U بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
logs U بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
collection U ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
microprocessors U مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
parnassian U نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
star network topology U شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
collections U ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
multistation access unit U buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
tulip design U طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
peripheral U قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com