English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
price U ارزش پولی کالا
prices U ارزش پولی کالا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
monetary value U ارزش پولی
ad valorem duty U حقوق گمرکی به نسبت ارزش کالا
accumulated depreciation U کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
advalorem tax U مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
advalorem duty U حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
supporting goods U موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
cob web theorem U ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
transire U برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
barter with someone U با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
shelf life U مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
to barter [to trade by barter] U دادوستد کالا با کالا کردن
say's law U از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner U شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
demand elasticity U درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity U فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
consignee U گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
pecuniary U پولی
monetary U پولی
venal U پولی
impecuniousity U بی پولی
mercenaly U پولی
impecuniosity U بی پولی
moneyary U پولی
pocket U پولی
pockets U پولی
moneyed U پولی
dealing for money U معاملات پولی
monetary school U مکتب پولی
backing U پشتوانه پولی
monetary restriction U محدودیت پولی
pay patient U مریض پولی
monetary reserves U ذخائر پولی
money capital U سرمایه پولی
money illusion U توهم پولی
money wage U مزد پولی
polyethylene U پولی اتیلن
financial property U داراییهای پولی
polymyxin U پولی میکسین
monetary targets U اهداف پولی
pecuniary liability U ضمانت پولی
monetary system U سیستم پولی
polywag U پولی واگ
financial inventory U ذخایر پولی
monetary unit U واحد پولی
tight money U کنترل پولی
monetary base U مبنای پولی
money orders U حواله پولی
money order U حواله پولی
monetary control U کنترل پولی
monetary base U پایه پولی
monetary authorities U مقامات پولی
monetary sector U بخش پولی
monetary control U نظارت پولی
reconvert U پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary assets U دارائیهای پولی
money illusion U خطای پولی
financial property U اموال پولی
money income U درامد پولی
monetary convention U اتحاد پولی
monetary deflation U انقباض پولی
monetary deflation U محدودیت پولی
monetary economy U اقتصاد پولی
monetary policy U سیاست پولی
money matters U امور پولی
monetary instruments U ابزارهای پولی
monetary inflation U تورم پولی
monetary incentive U مشوق پولی
grooved pulley U پولی شیاردار
loose pulley U پولی هرزگرد
monetary expansion U توسعه پولی
unit of currency U واحد پولی
real U غیر پولی
poly vinil chloride U کلرور پولی وینیل
deflation U انقباض پولی رکود
nonmonetarists U اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets U دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
gold standard U نظام پولی طلا
money rate of interest U نرخ بهره پولی
national money income U درامد ملی پولی
gold currency system U نظام پولی طلا
nonmonetary sector U بخش غیر پولی
free capital U سرمایه گذار پولی
he is pressed for money U از بی پولی در مضیقه است
pecuniary externalities U پی امدهای خارجی پولی
down and out <idiom> U هیچ پولی نداشتند
feel the pinch <idiom> U دچار بی پولی شدن
i am pushed for money U ازبی پولی درفشار
finance U تامین هزینه پولی
financed U تامین هزینه پولی
not for the world <idiom> U دراعضای هیچ پولی
finances U تامین هزینه پولی
financing U تامین هزینه پولی
i owe some money to you U یک پولی به شما بدهکارم
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
it was a U خوب پولی بود
impecuniously U از روی بی پولی یا افلاس
bimetallism U نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard U پایه پولی دو فلزی
restrictive monetary policy U سیاست پولی انقباضی
tools of monetary policy U ابزار سیاست پولی
tight money U سیاست پولی انقباضی
pure monetary policy U سیاست پولی خالص
rate of money wage U نرخ مزد پولی
expansionary monetary policy U سیاست پولی انبساطی
european monetary system U سیستم پولی اروپایی
european monetary fund U صندوق پولی اروپا
contractionary monetary policy U سیاست پولی انقباضی
strategic concentration by rail U سیستم پولی فلزی
dollar area U منطقه پولی دلار
hyperdeflation U انقباض پولی شدید
polyester U الیاف یاپارچه پولی استر
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
international monetary reserves U ذخائر پولی بین المللی
ring up <idiom> U اضافه کردن آمار پولی
easy money U پولی که براحتی بدست اید
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
Money entrusted to my care . U پولی که با مانت نزد من سپرده شد
poundage U مقدار پولی برحسب لیره
apportionment U تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
army deposit fund U سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale U پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate U بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
burn a hole in one's pocket <idiom> U پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
e p u U 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
devaluation U تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
contribution U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
to give U پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
chantry U پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
transfer payment U پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
contributions U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
convertible U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
blockade currency U پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
convertibles U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalties U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalty U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
To play for love . U عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
corkage U پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
deat benefit U وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
slush funds U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush fund U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
countershaft pulley U محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
pewage U پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
haulage U پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
matters U کالا
mattering U کالا
articles U کالا
cargo U کالا
mattered U کالا
matter U کالا
products U کالا
cargoes U کالا
product U کالا
stuffed U کالا
stuff U کالا
chattel U کالا
stuffs U کالا
commodities U کالا
commodity U کالا
object of sale U کالا
ware U کالا
wares U کالا
merchandise U کالا
materials U کالا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com