English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
use value U ارزش استعمال
value in use U ارزش استعمال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
smoke U استعمال دود استعمال دخانیات
smokes U استعمال دود استعمال دخانیات
radiologist U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologists U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
disuse U عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
applications U استعمال
expenditure U استعمال
employment U استعمال
uses U استعمال
application U استعمال
use U استعمال
usage U نحوه استعمال
applying U استعمال کردن
nicotian U دود استعمال کن
abused U بد استعمال کردن
bilingualism U استعمال دوزبان
bilinguality U استعمال دوزبان
usage U عرف استعمال
overkill U استعمال بیش از حد
disuse U عدم استعمال
abuse U سوء استعمال
maltreatment U سوء استعمال
riflery U استعمال تفنگ
abuses U بد استعمال کردن
abuses U سوء استعمال
usages U عرف استعمال
employs U استعمال کردن
employing U استعمال کردن
telescopy U فن استعمال دوربین
employed U استعمال کردن
employ U استعمال کردن
tutoyer U استعمال کردن
usages U نحوه استعمال
unworn U استعمال نشده
user cost U هزینه استعمال
using U استعمال مصرف
overuse U استعمال مفرط
abusing U سوء استعمال
abused U سوء استعمال
abusing U بد استعمال کردن
abuse U بد استعمال کردن
ill use U بد استعمال کردن
desuetude U عدم استعمال
smoking U استعمال دخانیات
application U موارد استعمال
abusive U سوء استعمال
applies U استعمال کردن
applications U موارد استعمال
graphics U فن استعمال نمودار
exercised U استعمال کردن
ill usage U سوء استعمال
exercises U استعمال کردن
misapplication U استعمال بیجا
misapplication U سوء استعمال
misusage U سوء استعمال
cranage U استعمال جرثقیل
apply U استعمال کردن
use U استعمال مصرف
uses U استعمال مصرف
exercise U استعمال کردن
law of use U قانون استعمال
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
users U استعمال کننده کاربر
outward application U استعمال برونی یا خارجی
catachresis U استعمال غلط کلمه
mitring U استعمال تاج اسقفی
dosage U مقدار استعمال دارو
The habit of smoking. U عادت به استعمال دخانیات
dosages U مقدار استعمال دارو
mitering U استعمال تاج اسقفی
law of disuse U قانون عدم استعمال
user U استعمال کننده کاربر
nicotian U استعمال کننده دخانیات
malapropism U سوء استعمال کلمات
vernacularism U استعمال زبان محلی
oxymoron U استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
abjectival use of a noun U استعمال اسمی به طور صفت
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
deverbative U بصورت مشتق استعمال شده
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
sesquipedalian U معتاد به استعمال لغات دراز
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
symbolization U استعمال علائم ونشانهای رمزی
oxymoron U استعمال کلمات مرکب متضاد
instrumentation U تنظیم اهنگ استعمال الت
telescopist U متخصص استعمال دوربینهای نجومی
holophrastic U استعمال کننده کلمه قصار
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
wear and tear U از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
to smoke oneself sick U از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
teetotaller U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
dump U موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
teetotaler U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotallers U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
utilization U به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
junkie U استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
teetotalism U پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
junkies U استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
malapropism U استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
smokers U واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
abstemious U مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
smoker U واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
non abstainer U کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
abstinence U ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
purists U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
nicotinism U مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
purist U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
joint U جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
zoomorphism U استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
abstainer U پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
petroleur U کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
lupulin U خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
jake leg U فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
adoption اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
I dont smoke at all. U اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
euphuism U انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
hendiadys U عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
amphetamines U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
phonetician U متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
euphemisms U استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemism U استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
big ticket U با ارزش
brummagem U کم ارزش
valuing U ارزش
junky U بی ارزش
naught U بی ارزش
low grade U کم ارزش
market value U ارزش
worthless U بی ارزش
picayune U بی ارزش
picayubnish U بی ارزش
low level U کم ارزش
good for nothing U بی ارزش
fustian U بی ارزش
no par U بی ارزش
brummagem U بی ارزش
small change U کم ارزش
price U ارزش
trivalency U سه ارزش
trivalence U سه ارزش
valueless U بی ارزش
cost U ارزش
worth U ارزش
worth U با ارزش
unvalued U بی ارزش
prices U ارزش
punks U بی ارزش
rewarding U پر ارزش
rubbish U بی ارزش
punk U بی ارزش
worthiness U ارزش
worm eaten U بی ارزش
avail U ارزش
treasure U با ارزش
raffish U بی ارزش
shotten U بی ارزش
value U ارزش
values U ارزش
regardant U با ارزش
euphemize U استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
logical value U ارزش منطقی
heritage asset U میراث با ارزش
loss of value U افت ارزش
loan value U ارزش استقراض
maintenance cost U ارزش نگهداری
monetary value U ارزش پولی
valorization U تعیین ارزش
man friday U کمک با ارزش
meed U پاداش ارزش
kitsch U هنر بی ارزش
present value U ارزش فعلی
market value U ارزش بازاری
manufacture cost U ارزش ساخت
loan value U ارزش وام
limiting value U ارزش نهایی
heat value U ارزش گرمایی
heat of combustion U ارزش گرمایی
gross value U ارزش ناخالص
expected value U ارزش منتظره
final value U ارزش نهایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com