English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reference U ارجاع امر به داوری
references U ارجاع امر به داوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
arbitrate U به داوری ارجاع کردن
arbitrated U به داوری ارجاع کردن
arbitrates U به داوری ارجاع کردن
arbitrating U به داوری ارجاع کردن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
Other Matches
cell reference U ارجاع سل
referrals U ارجاع
references U ارجاع
reference U ارجاع
referral U ارجاع
relegating U ارجاع کردن
relegates U ارجاع کردن
relegate U ارجاع کردن
cross-references U ارجاع متقابل
relegated U ارجاع کردن
cross-reference U ارجاع متقابل
backward reference U ارجاع به عقب
self reference U خود ارجاع
relative cell reference U ارجاع سل رابطهای
mixed cell refernce U ارجاع سل ترکیبی
global reference U ارجاع سراسری
forward reference U ارجاع به جلو
external reperence U ارجاع خارجی
external reference U ارجاع خارجی
duty assignment U ارجاع شغل
circular reference U ارجاع چرخشی
call by reference U فراخوانی با ارجاع
cross reference U ارجاع متقابل
dereference U پس ارجاع کردن
cross reference table U جدول ارجاع متقابل
recommitment U ارجاع بکمیسیون پارلمانی
recommittal U ارجاع بکمیسیون پارلمانی
recommit U دوباره به کیمسیون ارجاع کردن
open system interconnection reference U مدل ارجاع ارتباط سیستم باز
typecasting U ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecast U ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
cross-reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-references U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference U مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
typecasts U ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
references U فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
procedendo U حکم ارجاع مجدد دعوی از محکم عالی به دادگاه تالی
linkage U ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
linkages U ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
reference U فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
judgments U داوری
arbitration U داوری
adjudication U داوری
umpirage U داوری
justiceship U داوری
judgement U داوری
judgements U داوری
frame of reference U چهارچوب داوری
frames of reference U چهارچوب داوری
ad hoc arbitration U داوری موردی
umpireship U داوری حکمیت
tribunal of arbitration U دیوان داوری
the great inquest U روز داوری
infatuated U دارای داوری بد
judging U داوری کردن
judges U داوری کردن
judged U داوری کردن
agreement of arbitration U قرارداد داوری
appeal to arbitration U توسل به داوری
arbitrable U قابل داوری
adjudicated U داوری کردن
adjudicates U داوری کردن
adjudicating U داوری کردن
judgement day U روز داوری
d. of judgment U روز داوری
jurisdiction clause U شرط داوری
judgment U داوری دادرسی
value judgment U داوری ارزشی
vermifuge U داوری ضد کرم
arbitration committee U کمیته داوری
arbitration clause U شرط داوری
arbitration award U رای داوری
arbitral tribunal U دیوان داوری
arbitral award U رای داوری
arbitrage U داوری کردن
adjudicate U داوری کردن
judgements U دادرسی داوری
refereeing U داوری کردن
arbitrate U داوری کردن
umpire U داوری کردن
arbitrated U داوری کردن
umpire U حکمیت داوری
arbitrates U داوری کردن
arbitrating U داوری کردن
referees U داوری کردن
adjudge داوری کردن
judgments U دادرسی داوری
umpires U داوری کردن
umpires U حکمیت داوری
umpired U داوری کردن
umpired U حکمیت داوری
prejudice U پیش داوری
prejudices U پیش داوری
arbiter U داوری کردن
misjudge U بد داوری کردن
misjudged U بد داوری کردن
arbiters U داوری کردن
umpiring U حکمیت داوری
judge U داوری کردن
judgement U دادرسی داوری
misjudging U بد داوری کردن
refereed U داوری کردن
referee U داوری کردن
umpiring U داوری کردن
misjudges U بد داوری کردن
explicit address U آدرسی در دوبخش است . یکی نقط ه ارجاع دیگری جابجایی یا مقدار اندیس
umpiring U داوری عملیات بازرس
umpired U داوری عملیات بازرس
to hold the scales even U عادلانه داوری کردن
awarded U حکم هیات داوری
awarding U حکم هیات داوری
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
minaei U از اصطلاحات داوری کاراته
umpires U داوری عملیات بازرس
you do me injustice U در حق من درست داوری نمیکنید
award U حکم هیات داوری
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
awards U حکم هیات داوری
umpire U داوری عملیات بازرس
prejudge U پیش داوری کردن
judicial U قطعی داوری کننده
prejudging U پیش داوری کردن
prejudges U پیش داوری کردن
prejudged U پیش داوری کردن
decisions U حکم دادگاه داوری
decision U حکم دادگاه داوری
he judged impartially U بیطرفانه داوری کرد
judges U داوری کردن فتوی دادن
judging U داوری کردن فتوی دادن
judged U داوری کردن فتوی دادن
judge U داوری کردن فتوی دادن
permanent court of international arbitra U دیوان دایمی داوری بین المللی
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
referee in case of need U داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
referee U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
assigns U ارجاع کردن تعیین کردن
assign U ارجاع کردن تعیین کردن
assigning U ارجاع کردن تعیین کردن
assigned U ارجاع کردن تعیین کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
petty jury U هیئت داوری هیئت قضات
adjudged U داوری کردن محکوم کردن
adjudges U داوری کردن محکوم کردن
adjudging U داوری کردن محکوم کردن
doomsday U روز قیامت روز داوری
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com