English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
patrimonial U ارثی
successive U ارثی
genetic U ارثی
hereditary U ارثی
inherited U ارثی
coparcenery U هم ارثی
congenital U ارثی
heritable U ارثی
genetic endowment U موهبت ارثی
geneticist U ارثی نگر
genotype U سنخ ارثی
hereditarianism U ارثی نگری
genomotives U انگیزههای ارثی
geneticism U ارثی نگری
be in one's blood <idiom> U ارثی بودن
geneticists U ارثی نگر
diathesis U بیماری پذیری ارثی
prerogative U امتیاز مخصوص حق ارثی
prerogatives U امتیاز مخصوص حق ارثی
genetic endowment U ساز و برگ ارثی
principal U رئیس موسسه اثاثه ارثی
legitimism U هواخواه سلطنت ارثی ومشروع
principals U رئیس موسسه اثاثه ارثی
amphiploid U دارای حداقل کرموسوم ارثی
sex linked U واقع در کروموزم جنسی ارثی
legitimist U هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
dysgenic U مضر برای صفات وخصوصیات ارثی
Generosity runs in the family. U سخاوت دراین خانواده ارثی است
recapitulated U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulate U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
inviable U عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
recapitulating U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recombinant U موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
gene U عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
genes U عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
incross U اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
consummated U رسیده
ripest U رسیده
riper U رسیده
ripe U رسیده
headed U رسیده
consummate U رسیده
consummates U رسیده
consummating U رسیده
mellow U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
ripely U بطور رسیده
culminant U باوج رسیده
knee high U بزانو رسیده
Inc U به ثبت رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
floor length U رسیده بکف
new arrived U تازه رسیده
new come U تازه رسیده
over ripe U زیاد رسیده
overripe U بسیار رسیده
in U :رسیده امده
jack in office U رسیده است
in- U :رسیده امده
maturation U رسیده شدن
in wards U کالای رسیده
It's time U وقتش رسیده که
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
importing U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
import U کالای رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
full U بالغ رسیده
fullest U بالغ رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
full fledged U بالغ رسیده
climactic U باوج رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
overdue U موعد رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
jumped-up U تازه به دوران رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
ripening U رسیده کردن یاشدن
ripened U رسیده کردن یاشدن
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
indent U سفارش رسیده از خارج
ripens U رسیده کردن یاشدن
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
indenting U سفارش رسیده از خارج
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
grown U رسیده جوانه زده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
end U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
hot valve clearance U فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretation U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
chocked nozzle U خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
registered capital U سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com