English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
piezoelectric U ارتباط در بعضی موادکریستالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
some U بعضی
several U بعضی
cretain U بعضی
divers U بعضی
allegedly U بنابگفتهء بعضی
sometimes U بعضی مواقع
sometimes U بعضی اوقات
occasionally <adv.> U بعضی ازاوقات
alleged U بنابگفتهء بعضی
frequently [quite often] <adv.> U بعضی ازاوقات
once in a while <adv.> U بعضی ازاوقات
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
bell-conopy U [سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
cutin U پوشش خارجی بعضی گیاهان
megaspore U هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
hookup U تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
chitin U جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
proconsul U افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
nurse a grudge <idiom> U احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
index number U مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
awn U الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
zonate U واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
vanishes U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanished U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanish U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
draft mode U چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
vanishing U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
goat antelope نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
hyposensitize U کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
stenosis U تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
bote U حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
... however sometimes it just can't be helped. U ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath U ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
filter U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filters U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
tuning pipe U نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
zone ride U کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
cabin blower U در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
White Papers U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Paper U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp U سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
diaeresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
dieresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
rule of reason U تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
microspacing U خصوصیت بعضی چاپگرها که به انها امکان میدهد تا درفاصلههای بسیار کوچکی حرکت کنند
crown colony U بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
antibiotic U مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotics U مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
field alterable control element U یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
silver thread U نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
compressor bleed air U هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
declaratory statute U هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
S-border U حاشیه های اس [در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.]
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
link U ارتباط
connexions U ارتباط
intercommunication U ارتباط
rapport U ارتباط
concernment U ارتباط
correspondency U ارتباط
hookup U ارتباط
communicating U ارتباط
liaisons U ارتباط
connection U ارتباط
communication U ارتباط
liaison U ارتباط
correlation U ارتباط
coherence U ارتباط
correspondence U ارتباط
relationship U ارتباط
coherency U ارتباط
enchainment U ارتباط
relation U ارتباط
ligature U خط ارتباط
correspondences U ارتباط
relationships U ارتباط
sumptuary law U قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
quercetin U ماده رنگی کریسیتین [این رنگینه زرد از پوست درختان و بعضی سبزیجات استخراج می شود ولی طول عمر زیادی ندارد.]
filed U زمینه اصلی فرش [که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
recursive equations U معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
connexion U ارتباط اتصال
inverse relationship U ارتباط معکوس
log out U قطع ارتباط
correlation U ارتباط داشتن
logging off U قطع ارتباط
log in U برقراری ارتباط
log off U قطع ارتباط
logging in U برقراری ارتباط
inaccessibility U ارتباط ناپذیری
log on U برقراری ارتباط
intercommunion U ارتباط مشترک
intercommunication U ارتباط داخلی
background communication U ارتباط پس زمینه
direct relationship U ارتباط مستقیم
data communication U ارتباط داده ها
data communication U ارتباط دادهای
communicability U قابلیت ارتباط
communicability U ارتباط پذیری
communicable U قابل ارتباط
communication network U شبکه ارتباط
communication theory U نظریه ارتباط
cryptocommunication U ارتباط رمز
conversational interaction U ارتباط محاورهای
disconnectedly U بدون ارتباط
attachment plug U دوشاخه ارتباط
asynchronous commuinication U ارتباط ناهمزمان
communicated U ارتباط گرفتن
communicates U ارتباط گرفتن
intercom U ارتباط داخلی
disaffiliation U عدم ارتباط
extraneousness U عدم ارتباط
extraneity U عدم ارتباط
agency of communications U منبع ارتباط
disjointedness U عدم ارتباط
disconnection U قطع ارتباط
arithmetic relation U ارتباط محاسباتی
association coefficient U ضریب ارتباط
intercoms U ارتباط داخلی
wire communication U ارتباط با سیم
association U پیوند ارتباط
associations U پیوند ارتباط
subcontrariety U ارتباط قیاسی
selective signalling U ارتباط مخصوص
relevancy U ربط ارتباط
telecommunications U ارتباط از دور
connects U ارتباط رخها
telecommunications U ارتباط تلگرافی
relational U ارتباط شرح
juxtaposition U ارتباط اجباری
communication U ارتباط و مخابرات
synchronous communication U ارتباط همزمان
inaccessible U ارتباط ناپذیر
communicate U ارتباط گرفتن
visual communication U ارتباط بصری
communications U ارتباط و مخابرات
trunk line cable U کابل ارتباط
telephone communication U ارتباط تلفنی
relevance U ربط ارتباط
telecommunication U ارتباط دوربرد
wires U ارتباط باسیم
wire U ارتباط باسیم
connect U ارتباط رخها
put through U ارتباط پیداکردن
mitwelt U ارتباط با همنوع
mass communication U ارتباط جمعی
bond U ارتباط چسب
logout U قطع ارتباط
login U قطع ارتباط
signal communications U ارتباط و مخابرات
tie-ins U ارتباط دادن
tie-ins U وسیله ارتباط
tie-in U وسیله ارتباط
one sided communication U ارتباط یکسویه
tie-in U ارتباط دادن
tie in U وسیله ارتباط
tie in U ارتباط دادن
pecking order <idiom> U راه ارتباط بایکدیگر
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
interlocks U بهم ارتباط داشتن
communicate ارتباط برقرار کردن
interlock U بهم ارتباط داشتن
background U فعالیت ارتباط دادهای
combat liaison U ربط و ارتباط رزمی
interlocked U بهم ارتباط داشتن
interlocking U بهم ارتباط داشتن
cryptocommunication U ارتباط ومخابرات رمزی
liaise U ارتباط پیدا کردن
correlation U ارتباط همبسته کردن
landing signal officer U افسر ارتباط فرود
liaised U ارتباط پیدا کردن
inconsequence U فقدان ارتباط منطقی
liaises U ارتباط پیدا کردن
mass media U وسایل ارتباط جمعی
telepathy U ارتباط افکار با یکدیگر
liaising U ارتباط پیدا کردن
disconnects U قط ع ارتباط بین دو وسیله
communication network U شبکه ارتباط و مخابرات
linkage U اتصال وسیله ارتباط
linkages U اتصال وسیله ارتباط
disconnect U قط ع ارتباط بین دو وسیله
incommunicado U بدون وسایل ارتباط
disrelation U عدم ارتباط بی ارتباطی
tele communication U ارتباط دور برد
disconnecting U قط ع ارتباط بین دو وسیله
double knotting U گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
wigway U ارتباط و مخابرات به وسیله پرچم
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
equipotential bonding conductor connection U ارتباط رسانای پیوند هم پتانسیل
wigwag U ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
twin sideband U ارتباط رادیویی دو باندی یا دوعنصری
synesis U ارتباط مفاهیم ربط معانی
extrajudicial U بدون ارتباط به موضوع دعوی
intercommunication system U ارتباط بوسیله میکروفون وبلندگو
logging-on U برقراری ارتباط [رایانه شناسی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com