English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rough and ready U سریع العمل
rapid U سریع العمل چابک
responsive U دارای عکس العمل سریع جواب گو
first fire mixture U خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
rollover U استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
manslayer U ادمکش
assassins U ادمکش
assassin U ادمکش
homicides U ادمکش
cutthroat U ادمکش
homicide U ادمکش
terrorists U ادمکش سیاسی
terrorist U ادمکش سیاسی
hatchet man U ادمکش مزدور
thuggish U مثل ادمکش
hatchet men U ادمکش مزدور
divert action U عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
gangster U اوباش
hoodlums U اوباش
hoods U اوباش
gangsters U اوباش
hoodman blind U اوباش
mob U اوباش
mobbed U اوباش
mobbing U اوباش
mobs U اوباش
hood U اوباش
canaille U اوباش
hoodlum U اوباش
picaroonp U اوباش
pickaroon U اوباش
marine express U کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
caddish U اوباش صفت
rabble U اراذل و اوباش
vagrant U دربدر اوباش
vagrants U دربدر اوباش
plug ugly U اراذل اوباش
picaro U دزدیدن اوباش
picaresque U شخص اوباش
lynching U قتل به دست اوباش
hooligans U جوان اوباش صفت
hooligan U جوان اوباش صفت
rabble U بااراذل و اوباش حمله کردن به
dma U اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma U CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
mass U جماعت
crowds U جماعت
massing U جماعت
masses U جماعت
congregations U جماعت
congregation U جماعت
school U جماعت
schools U جماعت
stream U جماعت
streamed U جماعت
streams U جماعت
passel U جماعت
crowd U جماعت
snap pass U پاس سریع با پیچش سریع مچ
conformists U همرنگ با جماعت
workfolks U جماعت کارگر
demophobia U جماعت هراسی
schools U جماعت همفکر
peasantry U جماعت دهقانان
workfolk U جماعت کارگر
school U جماعت همفکر
conformity U همرنگی با جماعت
meinie U جماعت همراهان
pauperdom U جماعت گدایان
conformist U همرنگ با جماعت
prayer in congregation U نماز جماعت
imam or imaum U امام جماعت
womenfolk U جماعت زنان
devitry U جماعت شیاطین
responsory U جواب جماعت
the profession U جماعت بازیگران
meiny U جماعت همراهان
target audience U جماعت هدف تبلیغات
tin pan alley U جماعت موسیقی دانان
to go with the stream U همرنگ جماعت شدن
diaspora U جماعت یهودیان پراکنده
to go with the tide U همرنگ جماعت شدن
posse U دسته افراد پلیس جماعت
sacerdotage U کشیش مابی جماعت کشیشان
posses U دسته افراد پلیس جماعت
star turn U ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
When in Rome, do as the Romans do! <proverb> U خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
major seminary U دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
naturism U عریان گری [پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
altern U یک درمیان
alternates U یک درمیان
betwixt U درمیان
amid U درمیان
between U درمیان
midst U درمیان
twixt U درمیان
alternated U یک درمیان
amidst U درمیان
alternate U یک درمیان
in between U درمیان
tween U درمیان
interjecting U درمیان انداختن
interlucent U درمیان درخشنده
interjects U درمیان انداختن
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
Every three days . U سه روز درمیان
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
interject U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
amidships U درمیان کشتی
amid ships U درمیان کشتی
d. about U یک روز درمیان
every other d. U یک روز درمیان
every other day U یک روز درمیان
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
enclosing U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
Among the people . U درمیان مردم
triple space U دو خط درمیان کردن
among U درمیان درزمرهء
double space U یک خط درمیان نوشتن
mediated U درمیان واقع شدن
mediate U درمیان واقع شدن
midship U واقع درمیان کشتی
mediating U درمیان واقع شدن
mediates U درمیان واقع شدن
medially U چنانکه درمیان باشد
adopts U درمیان خود پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
alternates U یک درمیان امدن متناوب
across U ازاین سو بان سو درمیان
alternated U یک درمیان امدن متناوب
alternate U یک درمیان امدن متناوب
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
speedy U سریع السیر سریع
speediness U سریع السیر سریع
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
commission fee U حق العمل
factorage U حق العمل
premiums U حق العمل
premium U حق العمل
commissions U حق العمل
commission U حق العمل
commissioning U حق العمل
brokerage U حق العمل
brokage U حق العمل
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
respond U عکس العمل
reactive effect U عکس العمل
commission agent U حق العمل کار
commissioner U حق العمل کار
prompts U عکس العمل
reactional U عکس العمل
responded U عکس العمل
responds U عکس العمل
reflex force U فشارعکس العمل
resilient U عکس العمل
commissioners U حق العمل کار
factorage U حق العمل کاری
prompted U عکس العمل
prompt U عکس العمل
factors U حق العمل کار
factor U حق العمل کار
reaction U عکس العمل
reactions U عکس العمل
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intra U پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
pyrenran U وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intervale U پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
reaction force U نیروی عکس العمل
reaction curve U منحنی عکس العمل
latency U دوره عکس العمل
commission U حق العمل مامور شدن
reaction equation U معادله عکس العمل
coefficient of subgrade reaction U ضریب عکس العمل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com