Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
evidance in substanttiation of claims
U
ادله اثبات دعوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
secta
U
ادله خواهان دعوی
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
affirmatory
U
کلمه اثبات عبارت اثبات
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
secondary evidence
U
ادله فاقداعتبار زیاد
secondary evidence
U
ادله درجه دوم
demurrer
U
ایراد عدم کفایت ادله
indirect evidence
U
مدارک و ادله غیر مستقیم
pretend
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
summing up evidence
U
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
trover
U
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
report
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
pleadings
U
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
proving
U
اثبات
demonstration
U
اثبات
vindication
U
اثبات
assertion
U
اثبات
subantiation
U
اثبات
shows
U
اثبات
agument
U
اثبات
substantiation
U
اثبات
ascertainment
U
اثبات
proofs
U
اثبات
proof
U
اثبات
positivity
U
اثبات
positiveness
U
اثبات
demonstrations
U
اثبات
showed
U
اثبات
show
U
اثبات
verification
U
اثبات
presumption hominis
U
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
substantiates
U
اثبات کردن
manifestative
U
اثبات کننده
substantiating
U
اثبات کردن
prover
U
اثبات کردن
prove
U
اثبات کردن
proved
U
اثبات کردن
demonstrators
U
اثبات کننده
theorem proving
U
اثبات نظریه
demonstrator
U
اثبات کننده
proves
U
اثبات کردن
ontology probandi
U
بار اثبات
onus of proof
U
بار اثبات
asserted
U
اثبات کردن
predication
U
اثبات موعظه
asserting
U
اثبات کردن
assert
U
اثبات کردن
affirm
اثبات کردن
corroborate
U
اثبات کردن
corroborated
U
اثبات کردن
corroborates
U
اثبات کردن
corroborating
U
اثبات کردن
substantiate
U
اثبات کردن
program proving
U
اثبات برنامه
onus probandi
U
بار اثبات
asserts
U
اثبات کردن
justificatory
U
اثبات کننده
proof
U
اثبات
[ریاضی]
self-evident
U
بی نیاز از اثبات
supporting
U
اثبات کردن
demonstratively
U
ازراه اثبات
documentation
U
اثبات بامدرک
demonstrations
U
اثبات تجربی
ascertainable
U
اثبات پذیر
demonstration
U
اثبات تجربی
provable
U
قابل اثبات
positivism
U
اثبات گرایی
demonstrative
U
اثبات کننده
provability
U
قابلیت اثبات
burden of proof
U
بار اثبات
substantiated
U
اثبات کردن
burden of proof
U
وفیفه اثبات
proving
U
اثبات کردن
deraign
U
اثبات کردن
positivist
U
اثبات گرا
proven
U
اثبات شده
demonstrated
U
اثبات کردن
hold up
<idiom>
U
اثبات حقیقت
verifiability
U
اثبات پذیری
demonstrates
U
اثبات کردن
in order to prove
U
برای اثبات
in proof of
U
برای اثبات
indemonstrable
U
اثبات نا پذیر
demonstrate
U
اثبات کردن
affirmation
U
تصدیق اثبات
affirmations
U
تصدیق اثبات
demonstrating
U
اثبات کردن
vindicates
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicating
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicated
U
اثبات بیگناهی کردن
proving a will
U
اثبات صحت وصیتنامه
provably
U
بطور اثبات پذیر
bear record to
U
تصدیق یا اثبات کردن
vindicate
U
اثبات بیگناهی کردن
probatory
U
دال بر اثبات مشروط
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
logical positivism
U
اثبات گرایی منطقی
probative
U
دال بر اثبات مشروط
demonstrable
U
قابل شرح یا اثبات
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
self evidence
U
بی نیازی از اثبات بدیهیت
demonstrably
U
قابل شرح یا اثبات
to demonstrate a proposition
U
قضیهای را اثبات کردن
come in handy
<idiom>
U
اثبات مفید بودن
veritable
U
قابل اثبات حقیقت
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
refuted
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refute
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
disproved
U
اثبات کذب چیزی راکردن
disproves
U
اثبات کذب چیزی راکردن
disprove
U
اثبات کذب چیزی راکردن
premise
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
premised
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
premisses
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
disproving
U
اثبات کذب چیزی راکردن
refuting
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
substantiate
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
in p of my statement
U
برای اثبات گفته خودم
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
in proof of his statement
U
برای اثبات گفته خود
substantiates
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
make out
<idiom>
U
باعث اعتماد،اثبات شخص
substantiated
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiating
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
the burden of proof rests of claimant
U
بار اثبات بر عهده شاکی است
ordeal
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
where there is a valid reason
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases
U
در موارد طبق مقررات اثبات شده
the burden of proof rests with
U
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
substantiative
U
بادلیل اثبات شده تجسم یافته
hold down
U
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
ordeals
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
realia
U
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
profession
U
دعوی
claiming
U
دعوی
claimed
U
دعوی
claim
U
دعوی
pretension
U
دعوی
lawsuits
U
دعوی
professions
U
دعوی
lawsuit
U
دعوی
claims
U
دعوی
pretensions
U
دعوی
quarreling
U
دعوی
quarrelling
U
دعوی
strife
U
دعوی
suit at law
U
دعوی
quarrels
U
دعوی
quarrel
U
دعوی
quarrelled
U
دعوی
cases
U
دعوی
case
U
دعوی
quarreled
U
دعوی
single combat
U
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
claim for restitution
U
دعوی استرداد
counter claim
U
دعوی متقابل
proceeding for damage
U
دعوی خسارت
counterclaim
U
دعوی متقابل
prime impression
U
دعوی ابتدایی
criminal action
U
دعوی جزایی
desistement
U
ترک دعوی
civil action
U
دعوی مدنی
retraxit
U
استرداد دعوی
restitution of conjugal rights
U
دعوی تمکین
remedy sought by plaintiff
U
خواسته دعوی
bringing an action
U
اقامه دعوی
initiating proceedings
U
اقامه دعوی
the litigants
U
طرفین دعوی
relinquishment of a claim
U
اسقاط دعوی
relinquishment of a claim
U
ترک دعوی
quitclaim
U
ترک دعوی
cause of claim
U
منشاء دعوی
cross action
U
دعوی متقابل
prime impression
U
دعوی بدوی
nullity proceeding
U
دعوی بطلان
splitting a cause of action
U
تجزیه دعوی
subject of debate
U
موضوع دعوی
lis mota
U
شروع دعوی
substituted service
U
اوراق دعوی
mertis of the case
U
ماهیت دعوی
hypothetical case
U
دعوی فرضی
vexatious action
U
دعوی ایذائی
jactitation
U
دعوی دروغ
waiving a claim
U
اسقاط دعوی
withdrawal of a case
U
استرداد دعوی
object of claim
U
خواسته دعوی
set up claim to
U
دعوی کردن
post litem motam
U
پس از طرح دعوی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com