English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indemnity U تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities U تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
claim guarantee form U مطالبه پرداخت ضمانتنامه
average bond U ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
assumpsit U ادعای خسارت
claim of compensation U ادعای خسارت
sue U ادعای خسارت کردن
sued U ادعای خسارت کردن
suing U ادعای خسارت کردن
sues U ادعای خسارت کردن
claiming U طلب ادعای خسارت کردن
claimed U طلب ادعای خسارت کردن
claim U طلب ادعای خسارت کردن
claims U طلب ادعای خسارت کردن
To claim against (sue) someone. U از کسی ادعای خسارت کردن
damage U خسارت غرامت
indemnification U تضمین خسارت
indemnity U تاوان تضمین خسارت
indemnities U تاوان تضمین خسارت
certificate of damage U تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
indemnification U پرداخت غرامت
money back U تضمین پرداخت
general average U خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
payment under reserve U پرداخت تحت تضمین
bond U تضمین نامه یاتعهدنامه دائر به پرداخت وجه
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
bareboat charter U ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
punitive damages U خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing U پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance U مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill U نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
droppage U کسری پرداخت کسر پرداخت
fate U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
demanded U مطالبه
claims U مطالبه
claimed U مطالبه
claiming U مطالبه
claim U مطالبه
demand U مطالبه
demands U مطالبه
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
to call in U مطالبه کردن
demand U درخواست مطالبه
demand U مطالبه کردن
claims U مطالبه کردن
claimable U قابل مطالبه
energy demand U مطالبه انرژی
undercharge U کم مطالبه کردن از
demand note U مطالبه نامه
demandable U قابل مطالبه
exactable U قابل مطالبه
exaction U مطالبه بزور
demander U مطالبه کننده
charges U مطالبه بها
charge U مطالبه بها
demanded U درخواست مطالبه
demanded U مطالبه کردن
asked <adj.> <past-p.> U مطالبه شده
claimed U مطالبه کردن
demanded <adj.> <past-p.> U مطالبه شده
unclaimed U مطالبه نشده
claim U مطالبه کردن
claimed <adj.> <past-p.> U مطالبه شده
claiming U مطالبه کردن
demands U درخواست مطالبه
demands U مطالبه کردن
omittance is no quit tance U مطالبه نکردن
claimant U مطالبه کننده
to make a demand on somebody U مطالبه کردن از کسی
exigible U خواستنی مطالبه کردنی
unasked U مطالبه نشده ناپرسیده
claim under a guarantee U مطالبه تحت ضمانتنامه
exacted U بزور مطالبه کردن
demand U مطالبه تقاضا کردن
demands U مطالبه تقاضا کردن
exact U بزور مطالبه کردن
demanded U مطالبه تقاضا کردن
exacts U بزور مطالبه کردن
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
time deposits U مطالبه نقدی موجل از بانک
exacted U عین به زور مطالبه کردن
buyer's option to duble U مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
exacts U عین به زور مطالبه کردن
exact U عین به زور مطالبه کردن
pray in aid U دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
seller's option to duble U از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
carnet U اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
property in action U مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
harms U خسارت
recompensed U خسارت
depredation U خسارت
depredations U خسارت
recompense U خسارت
recompenses U خسارت
injury U خسارت
harm U خسارت
harmed U خسارت
smart money U خسارت
harming U خسارت
lesions U خسارت
recompensing U خسارت
loss U خسارت
average U خسارت
reprise U خسارت
lesion U خسارت
averaged U خسارت
detriment U خسارت
damage U خسارت
averages U خسارت
casualty U خسارت
averaging U خسارت
scathe U خسارت
casualties U خسارت
things in action U اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
toll U تحمل خسارت
partial loss U خسارت جزیی
actual damage U خسارت واقعی
moral damage U خسارت معنوی
willful misconduct U خسارت عمدی
water damage U خسارت اب دیدگی
average adjustment U تصفیه خسارت
proceeding for damage U دعوی خسارت
to recover damages U خسارت گرفتن
material damage U خسارت مادی
blemishes U خسارت واردکردن
blemished U خسارت واردکردن
total loss U خسارت کلی
blemishing U خسارت واردکردن
injury U اسیب خسارت
particular average U خسارت خاص
solatium U جبران خسارت
redress U جبران خسارت
wrecks U خسارت وارداوردن
wrecking U خسارت وارداوردن
special damage U خسارت مخصوص
redressed U جبران خسارت
redresses U جبران خسارت
swooper U موجد خسارت
costs U خسارت دادرسی
lesions U جراحت خسارت
recompense U رفع خسارت
wreck U خسارت وارداوردن
tolls U تحمل خسارت
particular average U خسارت جزئی
recompensing U رفع خسارت
tolling U تحمل خسارت
recompenses U رفع خسارت
sea water damage U خسارت اب دریا
recompensed U رفع خسارت
lesion U جراحت خسارت
loss U خسارت گمراهی
g/a U خسارت عمومی
fractional damage U خسارت جزئی
averages U خسارت بحری
liquidated damages U خسارت نقدی
consequential damages U خسارت غیرمستقیم
consequential damages U خسارت تبعی
averaging U خسارت بحری
civil injury U خسارت مدنی
averaged U خسارت بحری
average U خسارت بحری
g/a U خسارت کلی
general damage U خسارت عمومی
general damage U خسارت کلی
certificate of damage U گواهی خسارت
recuperation U جبران خسارت
recuperation U رفع خسارت
compensations U جبران خسارت
compensation U جبران خسارت
award of damages U جبران خسارت
do damage U خسارت زدن
damnify U خسارت زدن
effective damage U خسارت موثر
backwardation U خسارت دیرکرد
damaged U خسارت دیده
constructive total loss U خسارت کلی
delayed payment penalty U خسارت تاخیرتادیه
blemish خسارت وارد کردن
average U متوسط خسارت در بیمه
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
damage in transit U خسارت در هنگام ترانزیت
sue for dawages U عرضحال خسارت دادن
constructive total loss U تخمین خسارت کل وارده
endamage U خسارت وارد اوردن
to sustain a loss U متحمل خسارت شدن
recvperate U جبران خسارت کردن
to redress danger U جبران خسارت کردن
averaged U متوسط خسارت در بیمه
to bear a loss U خسارت دیدن یاکشیدن
scathe U سبب خسارت شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com