English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
totalitarianize U تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
presided U اداره کردن هدایت کردن
chairmen U ریاست کردن اداره کردن
presides U اداره کردن هدایت کردن
presiding U اداره کردن هدایت کردن
chairman U ریاست کردن اداره کردن
executed U اداره کردن قانونی کردن
executing U اداره کردن قانونی کردن
executes U اداره کردن قانونی کردن
keeps U اداره کردن محافظت کردن
keep U اداره کردن محافظت کردن
preside U اداره کردن هدایت کردن
manipulate U اداره کردن دستکاری کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
execute U اداره کردن قانونی کردن
manipulates U اداره کردن دستکاری کردن
moderating U اداره کردن تعدیل کردن
directed U اداره کردن هدایت کردن
directs U اداره کردن هدایت کردن
moderated U اداره کردن تعدیل کردن
manipulated U اداره کردن دستکاری کردن
moderate U اداره کردن تعدیل کردن
moderates U اداره کردن تعدیل کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
direct U اداره کردن
directed U اداره کردن
maladminister U بد اداره کردن
aminister U اداره کردن
wield U اداره کردن
managing U اداره کردن
maintain U اداره کردن
helm U اداره کردن
administrations U اداره کردن
manage U اداره کردن
helms U اداره کردن
managed U اداره کردن
manage U اداره کردن
manages U اداره کردن
run U اداره کردن
wielded U اداره کردن
directs U اداره کردن
runs U اداره کردن
administration U اداره کردن
conduct U اداره کردن
conducts U اداره کردن
operated U اداره کردن
mismanages U بد اداره کردن
officiating U اداره کردن
misgovern U بد اداره کردن
stage-managing U اداره کردن
rule U اداره کردن
stage-manages U اداره کردن
operate U اداره کردن
mans U اداره کردن
conducted U اداره کردن
man U اداره کردن
mismanage U بد اداره کردن
wielding U اداره کردن
conducting U اداره کردن
mishandles U بد اداره کردن
wields U اداره کردن
mismanaged U بد اداره کردن
officiates U اداره کردن
stage-managed U اداره کردن
stage-manage U اداره کردن
administering U :اداره کردن
administer اداره کردن
administers U :اداره کردن
mishandle U بد اداره کردن
administered U :اداره کردن
gestion U اداره کردن
mismanaging U بد اداره کردن
officiate U اداره کردن
operates U اداره کردن
officiated U اداره کردن
mishandled U بد اداره کردن
mishandling U بد اداره کردن
stage manage U اداره کردن
policies U اداره یاحکومت کردن
manhandles U باخشونت اداره کردن
manageable U قابل اداره کردن
manhandling U باخشونت اداره کردن
manhandle U باخشونت اداره کردن
policy U اداره یاحکومت کردن
personnel management U اداره کردن پرسنلی
steers U حکومت اداره کردن
to give somebody the runaround <idiom> U کسی را سر به سر کردن [در اداره ای]
steered U حکومت اداره کردن
steer U حکومت اداره کردن
manhandled U باخشونت اداره کردن
operates U اداره کردن راه انداختن
conduct U اداره کردن کشیده شدن
conducts U اداره کردن کشیده شدن
conducted U اداره کردن کشیده شدن
conducting U اداره کردن کشیده شدن
maladminister U بطور سوء اداره کردن
hunt U اداره کردن تازیها در شکار
operate U اداره کردن راه انداختن
operated U اداره کردن راه انداختن
hunts U اداره کردن تازیها در شکار
hunted U اداره کردن تازیها در شکار
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
Its no joke running a factory . U اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
handles U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
polices U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
natarize U دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to blunder away U بواسطه سوء اداره تلف کردن
parochiality U اداره کردن اموریک بخش یابلوک
regie U اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
To conduct a meeting in an orderly manner. U جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
sponsors U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
to shoot oneself in the foot <idiom> U بد اداره کردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
sponsoring U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsor U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
get U مجاب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
getting U مجاب کردن ساختن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
lanes U کوچه ساختن منشعب کردن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
tepefy U ولرم کردن ملول ساختن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
retard U کند ساختن معوق کردن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
retarding U کند ساختن معوق کردن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
lane U کوچه ساختن منشعب کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
retards U کند ساختن معوق کردن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
franks U باطل کردن مصون ساختن
entombed U دفن کردن مقبره ساختن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
fraternizing U برادری کردن متفق ساختن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com