Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
boot out
<idiom>
U
اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
out
U
اخراج کردن اخراج شدن
out-
U
اخراج کردن اخراج شدن
outed
U
اخراج کردن اخراج شدن
banish
U
اخراج بلد کردن دور کردن
throw out
<idiom>
U
اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
To dismiss (discharge) someone.
U
کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
run out
<idiom>
U
به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
banishing
U
اخراج بلد کردن دور کردن
banished
U
اخراج بلد کردن دور کردن
banishes
U
اخراج بلد کردن دور کردن
swaps
U
اخراج کردن
swopped
U
اخراج کردن
swopping
U
اخراج کردن
evictions
U
اخراج کردن
eviction
U
اخراج کردن
ousts
U
اخراج کردن
ousting
U
اخراج کردن
ousted
U
اخراج کردن
oust
U
اخراج کردن
swops
U
اخراج کردن
out with
U
اخراج کردن
send down
U
اخراج کردن
to expel
[from]
U
اخراج کردن
[از]
expel
U
اخراج کردن
expelled
U
اخراج کردن
expelling
U
اخراج کردن
expels
U
اخراج کردن
cast out
U
اخراج کردن
swap
U
اخراج کردن
exorcise
U
اخراج کردن
dis-
U
اخراج کردن
cans
U
اخراج کردن
can
U
اخراج کردن
canning
U
اخراج کردن
swapped
U
اخراج کردن
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
sacked
U
اخراج کردن یاشدن
rusticate
U
با اخراج تنبیه کردن
sacks
U
اخراج کردن یاشدن
sack
U
اخراج کردن یاشدن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
evacuate
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating
U
اخراج خارج کردن یا شدن
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
extract
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharges
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
pay off
U
با دادن مزد کامل اخراج کردن
extracting
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
to discharge someone without honor
[from the army]
U
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
red card
U
علامت اخراج اخراج بازیگر
slant
U
کج رفتن کج کردن
slants
U
کج رفتن کج کردن
slanted
U
کج رفتن کج کردن
undesireable discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
mopping up
U
پاک کردن رفتن
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
walked
U
گردش کردن پیاده رفتن
walks
U
گردش کردن پیاده رفتن
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
get a wiggle on
<idiom>
U
عجله کردن با شتاب رفتن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
get off
U
روانه کردن عقب رفتن از
get on
U
پیش رفتن کار کردن
to go on
U
جلوتر رفتن سلوک کردن
ducked
U
زیر اب رفتن غوض کردن
duckings
U
زیر اب رفتن غوض کردن
duck
U
زیر اب رفتن غوض کردن
to push off
U
شروع کردن بیرون رفتن
to go along
U
همراه رفتن همراهی کردن
put off
U
تاخیر کردن طفره رفتن
ducks
U
زیر اب رفتن غوض کردن
set on
U
پیش رفتن حمله کردن
pierce
U
رخنه کردن فرو رفتن
pierces
U
رخنه کردن فرو رفتن
dishonorable discharge
U
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
bypasses
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drift
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypassing
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
fluctuated
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
drifts
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
wastes
U
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drifted
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting
U
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
nose dive
U
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
fluctuate
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
to go places
U
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
fluctuates
U
نوسان کردن بالا وپایین رفتن
waste
U
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
march
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramps
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
sinuating
U
حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
seesaw
U
بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
to abscond
[from]
<idiom>
U
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
lead the way
<idiom>
U
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
To quicken ones pace .
U
قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
turn out
<idiom>
U
بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
U
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
extend
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better
U
برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
pace lap
U
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
increases
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased
U
صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
paced
U
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
pace
U
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
paces
U
با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
sags
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
machines
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
rustication
U
اخراج
foul out
U
اخراج
ejection
U
اخراج
disqualify
U
اخراج
ouster
U
اخراج
disqualified
U
اخراج
exclusion
U
اخراج
deportation
U
اخراج
disqualifies
U
اخراج
disqualifying
U
اخراج
extrusion
U
اخراج
deporting
U
اخراج
lay off
U
اخراج
firing
U
اخراج
banishment
U
اخراج
eviction
U
اخراج
out lawry
U
اخراج
the boot
U
اخراج
evacuation
U
اخراج
expulsion
U
اخراج
excomminucation
U
اخراج
expulsions
U
اخراج
deport
U
اخراج
deported
U
اخراج
deports
U
اخراج
deposal
U
اخراج
dislodgement
U
اخراج
dismissal
U
اخراج
evictions
U
اخراج
dismissals
U
اخراج
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com