English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deportation U اخراج از کشور
expulsion U اخراج از کشور
expulsions U اخراج از کشور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
out U اخراج کردن اخراج شدن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
out- U اخراج کردن اخراج شدن
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
Burundi U کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
nonaligned U کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
evictions U اخراج
banishment U اخراج
deportation U اخراج
ouster U اخراج
eviction U اخراج
deports U اخراج
deported U اخراج
deport U اخراج
firing U اخراج
deporting U اخراج
dismissal U اخراج
expulsions U اخراج
dismissals U اخراج
expulsion U اخراج
disqualified U اخراج
disqualifies U اخراج
disqualify U اخراج
disqualifying U اخراج
rustication U اخراج
foul out U اخراج
lay off U اخراج
excomminucation U اخراج
dislodgement U اخراج
deposal U اخراج
ejection U اخراج
out lawry U اخراج
exclusion U اخراج
the boot U اخراج
evacuation U اخراج
extrusion U اخراج
let go <idiom> U اخراج شدن
cast out U اخراج کردن
give someone the ax <idiom> U اخراج شدن
dismissal U اخراج از خدمت
get the ax <idiom> U اخراج شدن
dismissal U انفصال اخراج
dismissals U اخراج از خدمت
outed U اخراج بازیگر
send-offs U اخراج بازیگر
exorcise U اخراج کردن
send-off U اخراج بازیگر
expellable U قابل اخراج
dismission U انفصال اخراج
excommunicable U سزاوارتکفیریا اخراج
brush off U اخراج بی ادبانه
dismissal U اخراج از شغل
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
canning U اخراج کردن
walking papers <idiom> U برگه اخراج
can U اخراج کردن
suspensions U اخراج موقت
evictions U اخراج کردن
suspension U اخراج موقت
expel U اخراج کردن
expelled U اخراج کردن
expelling U اخراج کردن
expels U اخراج کردن
eviction U اخراج کردن
cans U اخراج کردن
avaunt U دستور اخراج
dismissals U انفصال اخراج
deportees U اخراج شده
dismissals U اخراج از شغل
reseau U اخراج اشعه
deportee U اخراج شده
out with U اخراج کردن
swopping U اخراج کردن
send down U اخراج کردن
ousts U اخراج کردن
ousting U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
oust U اخراج کردن
to expel [from] U اخراج کردن [از]
send off U اخراج بازیگر
swops U اخراج کردن
swapped U اخراج کردن
swaps U اخراج کردن
swopped U اخراج کردن
xenelasia U اخراج بیگانگان
dis- U اخراج کردن
out U اخراج بازیگر
out- U اخراج بازیگر
clearing out [of a place] U اخراج [از مکانی]
swap U اخراج کردن
pink slip <idiom> U برگه اخراج از شغل
duck U اخراج توپزن بی امتیاز
game misconduct penalty U 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
explusion foul U خطای منجر به اخراج
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
dismiss U سوزاندن توپزن و اخراج او
ducked U اخراج توپزن بی امتیاز
duckings U اخراج توپزن بی امتیاز
dismissing U سوزاندن توپزن و اخراج او
ejectable U قابل دفع یا اخراج
sacked U اخراج کردن یاشدن
sack U اخراج کردن یاشدن
wrongful dismissal U انفصال یا اخراج ناروا
sacks U اخراج کردن یاشدن
dismisses U سوزاندن توپزن و اخراج او
boot U اخراج چاره یافایده
discharge U اخراج تخلیه الکتریکی
discharges U اخراج تخلیه الکتریکی
ducks U اخراج توپزن بی امتیاز
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
major penalty U اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
minor penalty U خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
extrusive U اخراج کننده بیرون امده
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
bad conduct discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
yorked U توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
penalty time keeper U حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
not out U توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
to get [be given] your card [British E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
man down U بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
out- U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
outed U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
states U کشور
state U کشور
stated U کشور
stating U کشور
nation U کشور
nations U کشور
realm U کشور
common wealth U کشور
country U کشور
soils U کشور
countries U کشور
land n U کشور
realms U کشور
fatherlands U کشور
state- U کشور
territory U کشور
territories U کشور
fatherland U کشور
soil U کشور
soiling U کشور
Peru U کشور پرو
Paraguay U کشور پاراگوئه
high court of U دیوانعالی کشور
respublica U کشور جمهوری
cloud-cuckoo-land U کشور پریون
home country U کشور اصلی
host country U کشور میزبان
sending state U کشور فرستنده
Rwanda U کشور رواندا
Portugal U کشور پرتغال
host nation U کشور میزبان
Philippines U کشور فیلیپین
Qatar U کشور قطر
Albania U کشور آلبانی
respublica U جمهوری کشور
Holland U کشور هلند
Eire U کشور ایرلند
Ecuador U کشور اکوادر
Sri Lanka U کشور سریلانکا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com