Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
carte blanche
U
اختیار نامحدود
cart blanche
U
اختیار نامحدود
cartle blanche
U
اختیار نامحدود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unlimited liability
U
بدهیهای نامحدود مسئولیت نامحدود
weapons free
U
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
infinite
U
نامحدود
unlimited
U
نامحدود
ad infinitum
U
نامحدود
ageless
U
نامحدود
uncomfined
U
نامحدود
extralimital
U
نامحدود
absolutes
U
دایره نامحدود
indefinitely
U
بطور نامحدود
infinite loop
U
حلقه نامحدود
infinity
U
مقدار نامحدود
open credit
U
اعتبار نامحدود
infinite population
U
جامعه نامحدود
without limit
U
بی حد بی اندازه نامحدود
infinite series
U
سری نامحدود
unlimited war
U
جنگ نامحدود
blank credit
U
اعتبار نامحدود
unlimited liability
U
تعهدات نامحدود
open end contract
U
قرارداد نامحدود
wider
U
نامحدود وسیع
widest
U
نامحدود وسیع
absolute
U
دایره نامحدود
wide
U
نامحدود وسیع
Omnibenevolence
U
خیرخواهی نامحدود
unrestrained
U
ازاد نامحدود
infinitely
U
بطور نامحدود
infinite
U
نامحدود لایتناهی
unlimited company
U
شرکت با مسئولیت نامحدود
inane
U
چرند فضای نامحدود
illimitable
U
نامحدود محدود نشدنی
unqualified
U
بیحدو حصر نامحدود
indefinitely
U
برای یک مدت نامحدود
infinitely elastic demand curve
U
منحنی تقاضا با کشش نامحدود
homunculus
U
مدل بازگشتی نامحدود مغز
credit for an unlimited period
U
اعتبار برای مدت نامحدود
The courts have unlimited jurisdiction.
U
دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
illimitably
U
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
absolutist
U
کسیکه معتقدبه قوای نامحدود الهی است
This contract is of unlimited duration.
U
طول مدت این قرارداد نامحدود است.
vortex sheet
U
لایه نازک نامحدود سیال باحرکت حلقوی بینهایت
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
U
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
restraint of trade
U
قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
go to sleep
U
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
liberty
U
اختیار
warrants
U
اختیار
liberties
U
اختیار
involuntarily
U
بی اختیار
authorisations
U
اختیار
spontaneous generation
U
بی اختیار
at the d. of
U
به اختیار
tests
U
اختیار
tested
U
اختیار
option
U
اختیار
test
U
اختیار
credential
U
اختیار
incoercible
U
بی اختیار
authorization
U
اختیار
clearance
U
اختیار
voluntariness
U
اختیار
involuntary
U
بی اختیار
warrant
U
اختیار
warranted
U
اختیار
warranting
U
اختیار
will
U
اختیار
willed
U
اختیار
wills
U
اختیار
freedom of the will
U
اختیار
mandating
U
اختیار
unconscious
U
بی اختیار
unconsciously
U
بی اختیار
free will
U
اختیار
veto
U
حق و اختیار
vetoed
U
حق و اختیار
mandates
U
اختیار
mandated
U
اختیار
mandate
U
اختیار
spontaneous
U
بی اختیار
attribution
U
اختیار
control
U
اختیار
authority
U
اختیار
controlling
U
اختیار
controls
U
اختیار
vetoes
U
حق و اختیار
vetoing
U
حق و اختیار
options
U
اختیار
Delegation of Authority
U
تفویض اختیار
warrant of attorney
U
اختیار نامه
jurisdication
U
اختیار قانونی
in the saddle
U
صاحب اختیار
invested with power
U
دارای اختیار
certificate of authority
U
اختیار نامه
power of procuration
U
اختیار نامه
power of authority
U
اختیار نامه
power of attorney
U
اختیار نامه
to follow a profession
U
پیشهای را اختیار
to be a master of
U
در اختیار خودداشتن
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
will adjust
U
اتش به اختیار
seller's option
U
اختیار فروشنده
letter of attorney
U
اختیار نامه
full power of attorney
U
اختیار نامه
to make one's option
U
اختیار کردن
authorizations
U
اختیار اجازه
powered
U
اقتدار و اختیار
at the mercy of
U
در اختیار دستخوش
powering
U
اقتدار و اختیار
powers
U
اقتدار و اختیار
governments
U
عقل اختیار
as you wish
U
به اختیار شماست
empowers
U
اختیار دادن
adopter
U
اختیار کننده
government
U
عقل اختیار
absolute authortity
U
اختیار مطلق
jurisdiction
U
اختیار قانونی
options
U
اختیار معامله
carte blanche
U
اختیار تام
option
U
اختیار معامله
adopted
U
اختیار شده
empowering
U
اختیار دادن
authorise
U
اختیار دادن
fix on
U
اختیار کردن
empowered
U
اختیار دادن
fire at will
U
اتش به اختیار
empower
U
اختیار دادن
adoption
U
اختیار اتخاذ
enable
U
اختیار دادن
body english
U
چرخش بی اختیار
commander's call
U
در اختیار فرماندهی
enabled
U
اختیار دادن
enables
U
اختیار دادن
enabling
U
اختیار دادن
power
U
اقتدار و اختیار
plenipotentiary
U
دارای اختیار تام
options
U
اختیار خریدیا فروش
plenipotentiaries
U
دارای اختیار تام
To authorize someone.
U
به کسی اختیار دادن
option
U
اختیار خریدیا فروش
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
run the show
U
اختیار داری کردن
plenipotent
U
دارای اختیار مطلق
commander's call
U
ساعات در اختیار فرماندهی
lock option
U
اختیار کاربرد قفل
invested with power
U
اختیار داده شده
discretionally
U
مطابق میل و اختیار
fire at will
U
اتش به اختیار خود
he wept involuntarily
U
بی اختیار گریه کرد
catching
U
در اختیار گرفتن توپ
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
to have the run of a house
U
اختیار خانهای را داشتن
tutelar authority
U
اختیار ناشی از قیومت
ship will adjust
U
ناو اتش به اختیار
to rule the roast
U
اختیار داری کردن
magisterial
U
مطلق دارای اختیار
accredits
U
معتبر ساختن اختیار دادن
bureau
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
accredit
U
معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting
U
معتبر ساختن اختیار دادن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
authorizing
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorises
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
U
اختیار دادن تصویب کردن
visitatorial
U
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
authorize
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorizes
U
اختیار دادن تصویب کردن
to run the show
U
در کاری اختیار داری کردن
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
local option
U
اختیار تعیین چیزی درمحل
Dont mention it . You are welcome.
U
اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control).
U
اینکار از اختیار من خارج است
delegation of authority
U
دادن اختیار انجام عمل
I'll be happy to help
[assist]
you.
U
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to put something at somebody's disposal
U
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
suzerain
U
اختیار دار کشور حکومت مطلقه
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
to delegate one's authority to somebody
U
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
plenipotentiaries
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
fiefdoms
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
ultra vires
U
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
fiefdom
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
as your please
U
هر طور میل شما است اختیار با شماست
unprompted
U
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
polyandry
U
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
U
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
seller's market
U
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investor
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody
U
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
DD/D
U
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
adjunct register
U
ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
totaliarian state
U
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
empowered
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com