Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make an a of
U
احمق یانادان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gowk
U
ادم خل یانادان ابله
sot
U
احمق کردن
infatute
U
احمق کردن
stultifying
U
احمق کردن خرف کردن
stultifies
U
احمق کردن خرف کردن
stultify
U
احمق کردن خرف کردن
stultified
U
احمق کردن خرف کردن
bughouse
U
احمق
dulte
U
احمق
sucker
U
احمق
harebrained
U
احمق
simpletons
U
احمق
gormless
U
احمق
cockscombs
U
احمق
goofy
U
احمق
ninny
U
احمق
ninnies
U
احمق
fat headed
U
احمق
goofier
U
احمق
fools
U
احمق
dult
U
احمق
goofiest
U
احمق
cockeyed
U
احمق
booby
U
احمق
sot
U
احمق
looney
U
احمق
infatuated
U
احمق
cox
U
احمق
spooney
U
احمق
naturals
U
احمق
natural
U
احمق
fatuous
U
احمق
schnook
U
احمق
tomfool
U
احمق
half-baked
<idiom>
U
احمق
daffy
U
احمق
suckers
U
احمق
insipient
U
احمق
gid
U
احمق
gawkish
U
احمق
thickheaded
U
احمق
gawky
U
احمق
dotty
U
خل احمق
muppets
[colloquial]
احمق ها
wiseacre
U
احمق
gosling
U
احمق
asinine
U
احمق
mooncalf
U
احمق
moon calf
U
احمق
barmy
U
احمق
barmiest
U
احمق
barmier
U
احمق
simpleton
U
احمق
inane
U
احمق
fool
U
احمق
luny
U
احمق
loony
U
احمق
loonies
U
احمق
nincompoops
U
احمق
dopey
U
احمق
daftest
U
احمق
cock eyed
U
احمق
goslings
U
احمق
nidget
U
احمق
dafter
U
احمق
nincompoop
U
احمق
fooling
U
احمق
fatheads
U
احمق
cockscomb
U
احمق
loggerhead
U
احمق
daft
U
احمق
fathead
U
احمق
fooled
U
احمق
goosey
U
احمق ترسو
densest
U
انبوه احمق
battier
U
دیوانه احمق
mutts
U
آدم احمق
dromedary
U
ادم احمق
drool
U
ادم احمق
mutt
U
آدم احمق
noodle
U
ماکارونی احمق
drooling
U
ادم احمق
goosy
U
احمق ترسو
tawpie
U
زن احمق وشلخته
senseless
U
احمق احمقانه
dromedaries
U
ادم احمق
drooled
U
ادم احمق
softhead
U
ادم احمق
stupid
U
احمق خنگ
stupider
U
احمق خنگ
poop
U
ادم احمق
stupidest
U
احمق خنگ
frivolous
U
سبکسر احمق
plumbeous
U
گیج احمق
poops
U
ادم احمق
foolish
U
ابله احمق
galoot
U
ادم احمق
battiest
U
دیوانه احمق
dotterel
U
ادم احمق
feebleminded
U
احمق کودن
featherhead
U
ادم احمق
denser
U
انبوه احمق
unmeaning
U
احمق کم عمق
dense
U
انبوه احمق
have rocks in one's head
<idiom>
U
احمق بودن
have a screw loose
<idiom>
U
احمق بودن
birdbrain
U
ادم احمق
drools
U
ادم احمق
featherbrain
U
ادم احمق
batty
U
دیوانه احمق
snip
U
ادم احمق ته سیگار
idiot
U
ادم سفیه و احمق
duffer
U
ادم احمق وکودن
hicks
U
دهاتی جاهل احمق
idiots
U
ادم سفیه و احمق
jerked
U
ادم احمق و نادان
jerking
U
ادم احمق و نادان
jerks
U
ادم احمق و نادان
bufflehead
U
ادم احمق کله خر
bonehead
U
ادم احمق وکودن
sawney
U
احمق ساده لوح
moron
U
ادم احمق وابله
seely
U
بیگناه احمق Seeding
hick
U
دهاتی جاهل احمق
duffers
U
ادم احمق وکودن
morons
U
ادم احمق وابله
goofed
U
شخص احمق و کودن
clucks
U
ادم احمق و رذل
thick
<idiom>
U
احمق ،غیر منطقی
poops
U
ادم بی معنی و احمق
poop
U
ادم بی معنی و احمق
jerk
U
ادم احمق و نادان
bigmouth
U
شخص پزبده و احمق
goof
U
شخص احمق و کودن
cluck
U
ادم احمق و رذل
dimwit
U
ادم کودن و احمق
jays
U
شخص پر حرف و احمق
clucking
U
ادم احمق و رذل
goofing
U
شخص احمق و کودن
snipping
U
ادم احمق ته سیگار
clucked
U
ادم احمق و رذل
jay
U
شخص پر حرف و احمق
snipped
U
ادم احمق ته سیگار
goofs
U
شخص احمق و کودن
nitwits
U
ادم کله خشک و احمق
Even a fool knows this .
U
یک احمق هم این رامی داند
stultification
U
تعلیق بمحال احمق ساختن
zombies
U
انسان زنده شد ادم احمق
zombi
U
انسان زنده شد ادم احمق
half wit
U
ادم احمق ونادان ابله
zombie
U
انسان زنده شد ادم احمق
half-wit
U
ادم احمق ونادان ابله
spoony
U
احمق اهل بوس وکنار
half-wits
U
ادم احمق ونادان ابله
nitwit
U
ادم کله خشک و احمق
He is not such a fool as you assuoed .
U
آنطور که فرض کردی احمق نیست
have the last laugh
<idiom>
U
باعث احمق بنظر رسیدن شخص
motherfuckers
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
dipshits
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
assholes
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
twats
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
fuckers
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
arseholes
U
آدمهای احمق و پست
[اصطلاح رکیک]
duffre
U
ادم احمق وکودن جنس بنجل
sad sack
U
ادم خوش نیت ولی احمق وبی عرضه
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
U
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com