Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
soliciting
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicited
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicit
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicits
U
بیرون کشیدن وسوسه کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
extrasensory
U
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst
U
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
too much of a good thing
U
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
appreciating
U
احساس کردن
feels
U
احساس کردن
sense
U
احساس کردن
sensed
U
احساس کردن
appreciate
U
احساس کردن
appreciated
U
احساس کردن
senses
U
احساس کردن
appreciates
U
احساس کردن
feel
U
احساس کردن
withstood
U
تحمل کردن
thole
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
withstanding
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
put up with
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
sit down under
U
تحمل کردن
abhide
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
stand
U
تحمل کردن
experience
U
تحمل کردن
experiences
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
keep up
U
تحمل کردن
undergone
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
support
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
endures
U
تحمل کردن
vasbyt
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
dree
U
تحمل کردن
dure
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
suffer
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
to give support to
U
تحمل کردن
bandwidth
U
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
tempter
U
وسوسه گر
temptation
U
وسوسه
temptations
U
وسوسه
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wamble
U
احساس تهوع کردن
warm one's blood/heart
<idiom>
U
احساس راحتی کردن
To feel lonely (lonesme).
U
احساس تنهائی کردن
to feel cold
U
احساس سردی کردن
forefeel
U
ازپیش احساس کردن
to freeze
U
احساس سردی کردن
to feel humbled
U
احساس فروتنی کردن
to be humbled
U
احساس فروتنی کردن
too big for one's breeches/boots
<idiom>
U
احساس بزرگی کردن
scunner
U
احساس نفرت کردن
feel a bit under the weather
<idiom>
U
[یک کم احساس مریضی کردن]
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
stomach
U
اشتها تحمل کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
tempting
U
وسوسه انگیز
temptress
U
وسوسه آفرین
humorously
U
از روی وسوسه
seductress
U
وسوسه آفرین
tantalizing
U
وسوسه انگیز
tantalizingly
U
وسوسه انگیز
resist temptation
U
وسوسه نشدن
synesthesia
U
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
to be humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled
U
احساس شکسته نفسی کردن
to feel a pang of jealousy
U
ناگهانی احساس حسادت کردن
sensate
U
اماده پذیرش حس احساس کردن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
comported
U
جور بودن تحمل کردن
comport
U
جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
come-on
U
اشارهی وسوسه آمیز
baiter
U
تطمیع و وسوسه کننده
come-ons
U
اشارهی وسوسه آمیز
to be touched
[hit]
by a pang of regret
U
ناگهانی احساس پشیمانی
[افسوس]
کردن
temptable
U
فریفته شدنی وسوسه پذیر
suggestive
U
دلالت کننده وسوسه امیز
consternate
U
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
miss
U
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses
U
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
to feel like something
U
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
missed
U
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
add insult to the injury
<idiom>
U
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
vamp
U
بالبداهه گفتن و یا ساختن وسوسه و از راه بدرکردن
apprehensiveness
U
هراس وسوسه- زود فهمی سرعت انتقال
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
to feel any one's pulse
U
حس کردن احساس کردن دریافتن
brooks
U
تحمل کردن سازش کردن
brooked
U
تحمل کردن سازش کردن
brooking
U
تحمل کردن سازش کردن
bears
U
تقبل کردن تحمل کردن
brook
U
تحمل کردن سازش کردن
bear
U
تقبل کردن تحمل کردن
outwear
U
بیشتر دوام کردن
outwork
U
بیشتر کار کردن از
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
as if to add insult to injury
<idiom>
U
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
lackvt
U
نداشتن
lacks
U
نداشتن
wanted
U
نداشتن
want
U
نداشتن
lack
U
نداشتن
lacked
U
نداشتن
to space out letters
[text]
U
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
filling out
U
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
drive
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
To know no bounds.
U
حد وحصر نداشتن
powerlessly
U
با نداشتن نیرو
to sit out
U
شرکت نداشتن در
freedom from evil record
U
نداشتن پیشینه بد
dislike
U
دوست نداشتن
miss
U
نداشتن فاقدبودن
clean record
U
نداشتن پیشینه بد
disinterest
U
علاقه نداشتن
to be at a loss for an answer
U
پاسخی نداشتن
to be in the wrong
U
حق نداشتن زورگفتن
disliking
U
دوست نداشتن
misses
U
نداشتن فاقدبودن
dislikes
U
دوست نداشتن
stone-broke
<idiom>
U
آه دربساط نداشتن
missed
U
نداشتن فاقدبودن
errorless
U
نداشتن خطا
sit out
U
شرکت نداشتن در
disliked
U
دوست نداشتن
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
distrusting
U
سوء فن اعتماد نداشتن
to make no doubt
U
مطمئن بودن شک نداشتن
want
U
نیازمند بودن به نداشتن
intestacy
U
نداشتن وصیت نامه
thriftessness
U
نداشتن عقل معاش
distrusted
U
سوء فن اعتماد نداشتن
make no bones about something
<idiom>
U
هیچ رازی نداشتن
distrust
U
سوء فن اعتماد نداشتن
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
to foel
U
حال درستی نداشتن
inertness
U
نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
out of favor with someone
<idiom>
U
حسن نیت نداشتن
disconnection
U
قطع نداشتن رابطه
out of step
<idiom>
U
هم آهنگ وتوازن نداشتن
wanted
U
نیازمند بودن به نداشتن
to paddle one's own canoe
U
کار بکسی نداشتن
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
to get the key of the street
U
جای شب ماندن نداشتن
distrusts
U
سوء فن اعتماد نداشتن
inefficiently
U
با نداشتن قابلیت بیفایده
To be between the devil and the deep blue sea.
U
راه پس وپیش نداشتن
inapprehension
U
نداشتن بیم یا نگرانی
not have a penny to one's name
<idiom>
U
آهی در بساط نداشتن
to not feel hungry
[to not like having anything]
U
اصلا اشتها نداشتن
not have two pennies to rub together
<idiom>
U
دیناری در بساط نداشتن
to act independently of others
U
کاری به کار دیگران نداشتن
out of tune
<idiom>
U
باهم خوب وسازش نداشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com