Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to call for a
U
احتیاج بدقت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lackvt
U
احتیاج داشتن
needing
U
نیازمندی در احتیاج داشتن
need
U
نیازمندی در احتیاج داشتن
needed
U
نیازمندی در احتیاج داشتن
needed
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
need
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
cry out for
<idiom>
U
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
nighly
U
بدقت
accurately
U
بدقت
by the square
U
بدقت
punctually
U
بدقت
closely
U
بدقت
tenty
U
بدقت
precisely
U
بدقت
look through
U
بدقت دیدن
perused
U
بدقت خواندن
peruses
U
بدقت خواندن
perusing
U
بدقت خواندن
peruse
U
بدقت خواندن
peer
U
بدقت نگریستن
peering
U
بدقت نگریستن
cross-question
U
بدقت جویاشدن از
cross-questioned
U
بدقت جویاشدن از
cross-questioning
U
بدقت جویاشدن از
cross-examine
U
بدقت جویاشدن از
cross-examined
U
بدقت جویاشدن از
cross-examines
U
بدقت جویاشدن از
cross-examining
U
بدقت جویاشدن از
cross-questions
U
بدقت جویاشدن از
peered
U
بدقت نگریستن
scrutinizes
U
بدقت بررسی کردن
scrutinizing
U
بدقت بررسی کردن
scrutinises
U
بدقت بررسی کردن
scrutinized
U
بدقت بررسی کردن
scrutinize
U
بدقت بررسی کردن
scrutinised
U
بدقت بررسی کردن
scrutinising
U
بدقت بررسی کردن
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
needing
U
احتیاج
need
U
احتیاج
neediness
U
احتیاج
necessitousness
U
احتیاج
lack
U
احتیاج
lacked
U
احتیاج
penury
U
احتیاج
lacks
U
احتیاج
necessity
U
احتیاج
requirement
U
احتیاج
demand
U
احتیاج
needed
U
احتیاج
want
U
احتیاج
need
U
احتیاج
urgent need
U
احتیاج مبرم
redundant
U
مازاد بر احتیاج
u. need
U
احتیاج مبرم
demands
U
نیاز احتیاج
superimposed
U
مازاد بر احتیاج
requisite
U
لازمه احتیاج
overplus
U
بیش از احتیاج
demanded
U
نیاز احتیاج
demand
U
نیاز احتیاج
requirement
U
تقاضا احتیاج
needle point to say
U
احتیاج بگفتن نیست
answers
U
جواب احتیاج را دادن
to be in great request
U
زیادمورد احتیاج بودن
answering
U
جواب احتیاج را دادن
answer
U
جواب احتیاج را دادن
answered
U
جواب احتیاج را دادن
call of nature
<idiom>
U
احتیاج به دستشویی داشتند
you're telling me
<idiom>
U
احتیاج نیست به من بگی
i heed your help
U
به مساعدت شما احتیاج دارم
nonverbal
U
بدون احتیاج باستفاده از زبان
featherbed
U
بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
urgency of need
U
حیاتی بودن احتیاج به اماد
served
U
رفع کردن براوردن احتیاج
serves
U
رفع کردن براوردن احتیاج
to be in great request
U
مورد احتیاج زیاد بودن
serve
U
رفع کردن براوردن احتیاج
put up
<idiom>
U
توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
no branch
U
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
turn one's back on
<idiom>
U
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
spoin bank
U
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
four freedoms
U
دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
labour intensive industry
U
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
cyclic item
U
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
functionalism
U
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
satelloid
U
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
weigh it a
U
بدقت بکش درست بکش
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
we are want of money
U
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
fascism
U
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
disrepair
U
احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
economic nationalism
U
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
doubted
U
شک داشتن
relieve
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
possess
U
داشتن
relieves
U
داشتن
relieving
U
داشتن
to have
U
داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
to hold
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
owning
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
own
U
داشتن
to possess
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
bears
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
owned
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
want
U
کم داشتن
lackvt
U
کم داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
lacks
U
کم داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
lacked
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
bear
U
داشتن
possesses
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
to have possession of
U
داشتن
possessing
U
داشتن
owns
U
داشتن
withholds
U
دریغ داشتن
sends
U
اعزام داشتن
withheld
U
دریغ داشتن
sends
U
گسیل داشتن
apprehends
U
بیم داشتن
sending
U
ارسال داشتن
apprehending
U
بیم داشتن
reside
U
اقامت داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
resides
U
اقامت داشتن
abhor
U
تنفر داشتن از
sends
U
ارسال داشتن
withholding
U
دریغ داشتن
apprehended
U
بیم داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
loathe
U
نفرت داشتن از
afforded
U
استطاعت داشتن
resided
U
اقامت داشتن
correlating
U
همبستگی داشتن
canning
U
قدرت داشتن
espoused
U
عقیده داشتن به
affording
U
استطاعت داشتن
affords
U
استطاعت داشتن
correlates
U
همبستگی داشتن
correlate
U
همبستگی داشتن
lends
U
معطوف داشتن
lend
U
معطوف داشتن
afford
U
استطاعت داشتن
cherish
U
گرامی داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
loathes
U
نفرت داشتن از
espouse
U
عقیده داشتن به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com