Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contained
U
قرار دادن چیزی در درون
contains
U
قرار دادن چیزی در درون
contain
U
قرار دادن چیزی در درون
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
encapsulated
U
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
put in
U
قرار دادن چیزی در
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
setover
U
روی چیزی قرار دادن
embowel
U
در شکم چیزی قرار دادن
exchanged
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
position
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
superposition
U
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
underlie
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
engarland
U
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
underlay
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlays
U
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
empties
U
بدون چیزی در درون
empty
U
بدون چیزی در درون
intakes
U
مقدارجذب چیزی به درون
intake
U
مقدارجذب چیزی به درون
emptier
U
بدون چیزی در درون
emptied
U
بدون چیزی در درون
emptiest
U
بدون چیزی در درون
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
fullest
U
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
indravgnt
U
ریزش چیزی سوی درون
full
U
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
indraght
U
ریزش چیزی بسوی درون
indraft
U
ریزش چیزی بسوی درون
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
internal evidence
U
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
loses
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another
U
چیزی را به چیز دیگر انداختن
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
She turned the conversation to another subject.
U
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
substitution
U
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shares
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shared
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
superimposes
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
top
U
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
superimpose
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
factor
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factors
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to lose track
[of]
U
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
string out
<idiom>
U
کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers .
U
چیزی را از کف دادن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
to buoy something
[up]
U
به کسی
[چیزی]
دل دادن
to put in
U
گماشتن در
[در چیزی جا دادن]
boost
U
افزایش دادن چیزی
prevents
U
توقف رخ دادن چیزی
preventing
U
توقف رخ دادن چیزی
prevented
U
توقف رخ دادن چیزی
prevent
U
توقف رخ دادن چیزی
boosted
U
افزایش دادن چیزی
to plug in
U
گماشتن در
[در چیزی جا دادن]
measure
U
توقف رخ دادن چیزی
to cut something
U
چیزی را کاهش دادن
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
to hand somebody something
U
به کسی چیزی دادن
to pass somebody something
U
به کسی چیزی دادن
reimbursing
U
خرج چیزی را دادن
reimburses
U
خرج چیزی را دادن
reimbursed
U
خرج چیزی را دادن
boosting
U
افزایش دادن چیزی
boosts
U
افزایش دادن چیزی
to smell
[of]
U
بوی
[چیزی]
دادن
give away
<idiom>
U
دادن چیزی به کسی
reimburse
U
خرج چیزی را دادن
to book something
U
چیزی را سفارش دادن
locus in quo
U
جای رخ دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
اجاره دادن چیزی
to hire out something
U
کرایه دادن چیزی
to rent out something
U
کرایه دادن چیزی
to let something on a lease
U
کرایه دادن چیزی
hand in
<idiom>
U
به کسی چیزی دادن
integrate
U
درشکم چیزی جا دادن
integrating
U
درشکم چیزی جا دادن
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
کرایه دادن چیزی
to let something on a lease
U
اجاره دادن چیزی
to rent out something
U
اجاره دادن چیزی
pushes
U
چیزی را زور دادن
integrates
U
درشکم چیزی جا دادن
pushed
U
چیزی را زور دادن
push
U
چیزی را زور دادن
to hire out something
U
اجاره دادن چیزی
to lean against something
U
پشت دادن به چیزی
to put something to the vote
U
درباره چیزی رای دادن
catch up with (someone or something)
<idiom>
U
وقف دادن به کسی یا چیزی
to drop something off
[at someone's]
U
چیزی را
[به کسی ]
تحویل دادن
pitch in
<idiom>
U
به چیزی پول یا کمک دادن
to weigh in
[on something]
U
تذکر دادن
[در مورد چیزی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com