English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gestalt U معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
thallic U مربوط به تالیوم وترکیبات ان
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
integration U یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
take to pieces U پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
decouple U جدا کردن یا قطع ارتباط بین اجزاء یک سیستم
totaquina U داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
totaquine U داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
parse U جمله راتجزیه کردن
parses U جمله راتجزیه کردن
parsed U جمله راتجزیه کردن
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
polymeric U دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی چند رگه
inset U : معین کردن
defining U معین کردن
insets U : معین کردن
defines U معین کردن
defined U معین کردن
allocate U معین کردن
specifies U معین کردن
allocates U معین کردن
specify U معین کردن
define U معین کردن
designate U معین کردن
specifying U معین کردن
designates U معین کردن
designating U معین کردن
allocating U معین کردن
figure out U معین کردن
settle U معین کردن
limit U معین کردن
denominate U معین کردن
draw the line <idiom> U معین کردن
settles U معین کردن
pre appoint U از پیش معین کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
dates U مدت معین کردن
to map out U جز بجز معین کردن
timed U وقت معین کردن
times U وقت معین کردن
date U مدت معین کردن
time U وقت معین کردن
sanctions U ضمانت اجرایی معین کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
sanctioning U ضمانت اجرایی معین کردن
allot U معین کردن سهم دادن
allotted U معین کردن سهم دادن
allots U معین کردن سهم دادن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
allotting U معین کردن سهم دادن
locate U جای چیزی را معین کردن
located U جای چیزی را معین کردن
locates U جای چیزی را معین کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
locating U جای چیزی را معین کردن
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
officer U افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine U مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
area blocking U سد راه کردن رقیب در منطقه معین
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
to impose a curfew U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
component U اجزاء
components U اجزاء
ingredients U اجزاء
ingredient U اجزاء
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
time charter U اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
parts list U لیست اجزاء
part list U فهرست اجزاء
mechanisms U اجزاء مکانیکی
electronic components U اجزاء الکترونیکی
mechanism U اجزاء مکانیکی
idle component U اجزاء کور
shuttering U اجزاء قالببندی
ascertain U ثابت کردن معین کردن
defines U معین کردن معنی کردن
defining U معین کردن معنی کردن
defined U معین کردن معنی کردن
specifying U معین کردن تصریح کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
specify U معین کردن تصریح کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
specifies U معین کردن تصریح کردن
define U معین کردن معنی کردن
delimited U معین کردن مرزیابی کردن
delimits U معین کردن مرزیابی کردن
delimiting U معین کردن مرزیابی کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
delimit U معین کردن مرزیابی کردن
so U علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
soil separates U اجزاء بافت خاک
mechanisms U اجزاء متشکله چیزی
composition U نسبت اجزاء سازنده
compositions U نسبت اجزاء سازنده
features of project U اجزاء اصلی یک طرح
mechanism U اجزاء متشکله چیزی
parts programmer U برنامه نویس اجزاء
lunulate U دارای اجزاء هلالی شکل
anti drag wire U اجزاء بست کاری ساختمانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
configurations U ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
configuration U ترتیب فضایی کلی اجزاء اصلی
authorization to copy U اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
steric U وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
tabulation U 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
design load U حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
contrast U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasting U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
contrasts U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
particularism U اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
contrasted U اختلاف شدت فروزندگی بین اجزاء مختلف یک عکس
allowance U اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances U اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
beef up U افزایش استحکام اجزاء ساختمانی با طراحی مجدد یااصلاح مواد انها
compensator U ابزاری برای اندازه گیری اختلاف فار بین اجزاء یک نورپلاریزه
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
comprising <prep.> U از جمله
sentence U جمله
amongst U از جمله
sentences U جمله
outright U جمله
termed U جمله
mongst U از جمله
among the rest U از ان جمله
term U جمله
sentencing U جمله
including <prep.> U از جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
outrightly U جمله
sentence U جمله
terming U جمله
blended U شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
provisos U جمله شرطی
word choice U جمله بندی
term U جمله طیفی
residual term U جمله باقیمانده
choice of words U جمله بندی
period U جمله کامل
final term U جمله نهایی
termed U جمله طیفی
totals U جمله سرجمع
totalling U جمله سرجمع
assignment statement U جمله جایگزینی
wording U جمله بندی
proviso U جمله شرطی
wordage U جمله بندی
terming U جمله طیفی
clause U جزئی از جمله
declaration statement U جمله تعریفی
verbiage [American English] U جمله بندی
clauses U جزئی از جمله
termed U جمله عبارت
executable statement U جمله اجرایی
terming U جمله عبارت
diction U جمله بندی
error term U جمله خطا
term U جمله عبارت
one word sentence U جمله تک واژهای
loose sentence U جمله بیربط
totalled U جمله سرجمع
residual term U جمله پسماند
term U جمله [ریاضی]
mathematical term U جمله [ریاضی]
sentence fragment U جمله جزء
definiens U جمله تعریفی
statement label U برچسب جمله
an involed sentence U جمله پیچدار
double talk U جمله دو پهلو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com