Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disaffiliate
U
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
to allow
U
اجازه دادن
permitting
U
اجازه دادن
authorises
U
اجازه دادن
authorising
U
اجازه دادن
to admit of
U
اجازه دادن
permit
U
اجازه دادن
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
grants
U
اجازه دادن
granted
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
lincense or cence
U
اجازه دادن
allowance
U
اجازه دادن
authorize
U
اجازه دادن
authorizes
U
اجازه دادن
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
letting
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
suffers
U
اجازه دادن
allow
U
اجازه دادن
lets
U
اجازه دادن
suffer
U
اجازه دادن
suffered
U
اجازه دادن
allowances
U
اجازه دادن
permits
U
اجازه دادن
authorizing
U
اجازه دادن
let
U
اجازه دادن
licence
U
اجازه رفتن دادن
license
U
اجازه رفتن دادن
licences
U
اجازه رفتن دادن
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
let someone through
U
اجازه ورود دادن
enter
U
اجازه دخول دادن
enters
U
اجازه دخول دادن
entered
U
اجازه دخول دادن
to let in
U
اجازه دخول دادن
authorisations
U
اختیاردادن اجازه دادن
give out
<idiom>
U
اجازه فرار دادن
allows
U
اجازه دادن ستودن
allowing
U
اجازه دادن ستودن
allow
U
اجازه دادن ستودن
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
thole
U
گذاردن اجازه دادن
licenses
U
اجازه رفتن دادن
keep the home fires burning
<idiom>
U
اجازه ادامه دادن
authorization
U
اختیاردادن اجازه دادن
licensing
U
اجازه رفتن دادن
let by
U
اجازه رد شدن دادن
let in
U
اجازه دخول دادن
give oneself up to
<idiom>
U
اجازه خوشی را به کسی دادن
take on
<idiom>
U
استخدام کردن،اجازه دادن
to license a play
U
اجازه نمایش داستانی را دادن
to give a
U
اجازه حضوردادن گوش دادن
to permit somebody something
U
به کسی اجازه چیزی را دادن
let out
U
اجازه بیرون امدن دادن
to license a book
U
اجازه چاپ کتابی را دادن
lincense
U
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to let out
U
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
frank
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
franks
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
franking
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
give free rein to
<idiom>
U
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation
U
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
flowchart
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder
U
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flow diagram
U
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
collaboration
U
همکاری
cooperation
U
همکاری
cahoots
U
همکاری
co-operate
U
همکاری
synergism
U
همکاری
competitions
U
همکاری
competition
U
همکاری
c
U
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
assisting
U
یاور همکاری
co-operation
U
همکاری مشترک
assists
U
یاور همکاری
close controlled
U
همکاری نزدیک
synergy
U
همکاری یاری
synergistic
U
همکاری کننده
synergistic
U
مربوط به همکاری
solidarity
U
همکاری همبستگی
assisted
U
یاور همکاری
cooperative work
U
همکاری مشترک
cooperation
U
همکاری مشترک
collaboration
U
همکاری مشترک
teamwork
U
روح همکاری
antagonistic cooperation
U
همکاری ناساز
assist
U
یاور همکاری
close coordination
U
همکاری نزدیک
disaffiliation
U
عدم همکاری
disassociates
U
همکاری نکردن
incoordination
U
عدم همکاری
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
disassociated
U
همکاری نکردن
coact
U
همکاری کردن
disassociate
U
همکاری نکردن
logroll
U
همکاری کردن
disaffiliate
U
همکاری نکردن
disassociating
U
همکاری نکردن
mutualism
U
اصول همکاری
noncooperation
U
عدم همکاری
logrolling
U
همکاری متقابل
cooperator
U
همکاری کننده
pull together
U
همکاری کردن
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
gung-ho
U
آمادهی همکاری و عمل
dissociating
U
قطع همکاری وشرکت
dissociate
U
قطع همکاری وشرکت
cooperation
U
همکاری تشریک مساعی
dissociates
U
قطع همکاری وشرکت
disassociation
U
عدم یا فسخ همکاری
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
to distance
[dissociate]
oneself from
U
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
organization for economic co opration
U
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
organization for european economic coopr
U
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
abasia
U
عدم همکاری عضلات محرکه
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
synergetic
U
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
U
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
consolidation psychological operation
U
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
internationalism
U
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
interoperability
U
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
pan american union
U
سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
leaving
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
permit
U
اجازه
permits
U
اجازه
authority
U
اجازه
permitting
U
اجازه
licensing
U
اجازه
license
U
اجازه
leave
U
اجازه
ratification
U
اجازه
ok
U
اجازه
licensure
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
okay
U
اجازه
fiat
U
اجازه
permission
U
اجازه
authorization
U
اجازه
liberties
U
اجازه
liberty
U
اجازه
licenses
U
اجازه
approval
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
licences
U
اجازه
warrent
U
اجازه
fiats
U
اجازه
licence
U
اجازه
warrant
U
اجازه قانونی
consent
U
رضا اجازه
conge
U
اجازه عبور
consented
U
رضا اجازه
by your leave
U
با اجازه شما
passports
U
اجازه مسافرت
passport
U
اجازه مسافرت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com