English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
letter missive U اجازه نامه ابلاغیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
power of attorney U اجازه نامه
letter of attorney U اجازه نامه
billets U اجازه نامه
licensing U اجازه نامه
billeting U اجازه نامه
license U اجازه نامه
power of authority U اجازه نامه
power of procuration U اجازه نامه
warrant of attorney U اجازه نامه
billeted U اجازه نامه
full power of attorney U اجازه نامه
certificate of authority U اجازه نامه
billet U اجازه نامه
chartering U منشور اجازه نامه
chartered U منشور اجازه نامه
indult U اجازه نامه امتیاز
exequatur U اجازه نامه قونسول
charter U منشور اجازه نامه
charters U منشور اجازه نامه
letters of reprisal U اجازه نامه انتقام
billet U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billets U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billeting U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billeted U پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
communique U ابلاغیه
advice U ابلاغیه
proclamation U ابلاغیه
communication U ابلاغیه
proclamations U ابلاغیه
official communications U ابلاغیه رسمی
bulletins U ابلاغیه رسمی بیانیه
bulletin U ابلاغیه رسمی بیانیه
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
fiats U اجازه
authority U اجازه
licences U اجازه
permitting U اجازه
permits U اجازه
licensing U اجازه
license U اجازه
ratification U اجازه
fiat U اجازه
warrent U اجازه
licenses U اجازه
unauthorized U بی اجازه
liberties U اجازه
liberty U اجازه
permit U اجازه
licence U اجازه
permission U اجازه
approval U اجازه
by permission of U با اجازه
authorization U اجازه
okay U اجازه
leaving U اجازه
licensure U اجازه
leave U اجازه
authorisations U اجازه
ok U اجازه
permissive U اجازه دهنده
passages U اجازه عبور
approach clearance U اجازه تقرب
grant U اجازه دادن
consent U رضا اجازه
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
by your leave U با اجازه شما
audience U اجازه حضور
forbids U اجازه ندادن
flight clearance U اجازه پرواز
feu U اجازه همیشگی
conge U اجازه عبور
suffers U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
audiences U اجازه حضور
passage U اجازه عبور
warranty U تعهدنامه اجازه
permitting U اجازه دادن
consented U رضا اجازه
grant U اجازه دادن
search warrant U اجازه تفتیش
search warrants U اجازه تفتیش
pass U اجازه عبور
passed U اجازه عبور
passes U اجازه عبور
allow U اجازه دادن
warranties U تعهدنامه اجازه
permits U اجازه دادن
connivance U اجازه ضمنی
grants U اجازه دادن
approach clearance U اجازه فرود
acquisition authority U اجازه خرید
granted U اجازه دادن
consents U رضا اجازه
go through <idiom> U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
consenting U رضا اجازه
take in <idiom> U اجازه دادن
authority U اجازه اعتبار
accesses U اجازه دخول
forbid U اجازه ندادن
accessed U اجازه دخول
authority U توانایی اجازه
passport U اجازه مسافرت
authorizing U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
passports U اجازه مسافرت
clearance U اجازه زدودگی
release U اجازه صدور
authorize U اجازه دادن
released U اجازه صدور
warrant U اجازه قانونی
accessing U اجازه دخول
warranted U اجازه قانونی
may i take it please U اجازه می فرمایید
lincense or cence U اجازه دادن
tokens U اجازه ورود
let U اجازه دادن
token U اجازه ورود
searcher warrant U اجازه بازرسی
searcher warrant U اجازه تفتیش
licensable U قابل اجازه
warrants U اجازه قانونی
lets U اجازه دادن
warranting U اجازه قانونی
to admit of U اجازه دادن
releases U اجازه صدور
authorising U اجازه دادن
authorizations U اختیار اجازه
inofficial U بدون اجازه
imprimatur U اجازه چاپ
to permit oneself U اجازه خواستن
allowance U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
to ask permission U اجازه خواستن
authorises U اجازه دادن
to beg leave U اجازه رفتن
access U اجازه دخول
if you please U با اجازه شما
to obtain permission U اجازه گرفتن
transit bill U اجازه عبور
licences U اجازه رفتن دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
entrance U ورودیه اجازه ورود
licenses U اجازه رفتن دادن
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
licence U اجازه رفتن دادن
entranced U ورودیه اجازه ورود
entrances U ورودیه اجازه ورود
permissively U چنانکه اجازه بدهد
visa U اجازه ورود به کشوربیگانه
to obtain permission U تحصیل اجازه کردن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
visas U اجازه ورود به کشوربیگانه
landing order U اجازه تخلیه بار
ingress U حق دخول اجازه ورود
to pray permission U در خواست اجازه کردن
to take leave of any one U اجازه ازکسی گرفتن
leave taking U کسب اجازه مرخصی
let by U اجازه رد شدن دادن
to let in U اجازه دخول دادن
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
prior permission U اجازه قبلی پرواز
rack rent U اجازه تمام سال
rack rent U اجازه گزاف بستن بر
license contract U قرارداد اجازه استفاده
the law forbids U قانون اجازه نمیدهد
thole U گذاردن اجازه دادن
let in U اجازه دخول دادن
to take ones farewell of U اجازه مرخصی گرفتن از
imperscriptible U فاقد اجازه نوشته
enters U اجازه دخول دادن
entered U اجازه دخول دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com